سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکست موفق" مقدمه پیروزی است

شکست مقدمه پیروزی است و برای رسیدن به پیروزی باید شکست را نیز تجربه کرد ، اما آیا با یک شکست ، راهی راست به سوی هدف در مقابل ما پدیدار خواهد شد؟
انسان های موفق زمانی که در کاری موفق نمی شوند یا به اصطلاح شکست می خورند‌، با جدیت تمام به کشف نقاط ضعف خود می پردارند و بعد ازشناسایی آنها با بررسی و تحلیل نسبت به برطرف کردنشان اقدام می کنند.
اصولا "شکست موفق" زمانی رخ داده است که ما به اشتباه خود پی ببریم و در صددرصد رفع آن بکوشیم.
اشتباهات یا نقاط ضعف اغلب مواقع درزمانی که منجربه شکست می شوند نمایان شده و برما آشکار می شوند، آن وقت با بررسی و تدابیر لازم ، می توان آن ها را از بین برد.
یک کارشناس مسایل اجتماعی دراین خصوص معتقد است: برخی اوقات بدون آن که متوجه علت شویم شکست می خوریم زیرا دراین مواقع ما به دنبال کسی یا چیزی هستیم تا او را مقصر بدانیم یا این که در نهایت یقین می یابیم که از بدشانسی ما و خوش اقبالی دیگران این اتفاق افتاده است.
"امیر دشتکیان " تصریح کرد: واقعیت دراین است که مشکل دروجود خود ما نهفته است وآن قدر به ما نزدیک شده که به عنوان یک عادت یا ویژگی در ما نهادینه شده است که آن را نمی بینیم،احساس نمی کنیم و از وجودش بی خبریم.
وی اظهار کرد: گاهی پیش می آید که بعضی ازاشتباهات و نقاط ضعف در نظر ما پنهان می مانند وبه صورت مخفیانه موجب تخریب شخصیت و موقعیت ما می شوند.
به گفته این کارشناس تمامی افراد کم و بیش با اثرات آن در زندگی مواجه شده اند اما بازهم متوجه نمی شوند که چه چیزی موجب ناکامی آن ها شده است.
دشتکیان معتقد است: افراد واقع گرا این نشانه ها واثرات را به سرعت درک می کنند و ازآنها به نفع خود استفاده می کنند، درواقع قبل از اینکه آن اشتباه به صورت عادت درآید از وجود خود بیرون می کنند.
وی خاطرنشان کرد: این نشانه ها درقالب یک انتقاد ساده ، عکس العمل رفتاری، نتیجه عملکرد، اتفاقات بدی که در زندگی فرد رخ می دهد و حوادث وجود دارد.
دشتکیان اضافه کرد: مهم این است که افراد هوشیار باشند و علت ها را برحسب اتفاق و شانس نپندارند و سعی کنند تا آن شکست یا پیشامد دوباره تکرار نشود.
این کارشناس مسایل اجتماعی در ادامه با بیان اینکه افراد باید علت اتفاقات ناخوشایند را در خود بررسی کنند اظهار کرد: اگرافراد بخواهند دوباره آن اتفاق بد تکرارنشود بایددلایل آن اشتباه را در وجود خود پیدا کنند.
دشتکیان به افراد توصیه کرد:وقتی کاری را انجام می دهید که درآن مشکلی پیش می آید، حتی اگر مقصر اصلی شما نباشید بازهم مقصرید که اجازه داده اید آن مشکل به کاری که شما در انجام آن شریک بوده اید صدمه بزند.
وی اضافه کرد: ابتدا باید نقطه ضعف خود را پیدا کنید، اگر مقصر خودتان هستید باید به دنبال رفع نقطه ضعف و اشتباه خود باشید اما اگر اشتباه از شخص یا چیز دیگری است در درجه اول شما محکوم به این هستید که چرا اعتماد بیش از حد داشته اید و احتمالات را گوشزد نکرده اید.
دشتکیان ،حرکت در مسیر اهداف را بهترین راه جهت رسیدن به موفقیت دانست و گفت : شکست هامانند موانع نامرئی در راه هستند که با ممارست وتلاش فراوان می توان آن ها را پیدا کرد و از بین برد.
به گفته این کارشناس،برای شناخت و رسیدن به علت شکست ها ، باید رفتارهای گذشته خود را مرور کنیم زیرا بعد از گذشت یک اتفاق، با یادآوری رفتارهای گذشته و تحلیل عادلانه آنها درفضایی فارغ از فشارهای احساسی و تاثیرات آن لحظات، می توان با ذهنی آزاد و فکری باز ریشه های شکست را پیدا کرد و با قضاوت عادلانه و هوشمندانه،در جهت اصلاح آن ها کوشید.
دشتکیان ادامه داد: درزمان جستجوی اشتباهات گذشته باید به دنبال اشتباهات خود ونه اشتباهات دیگران باشیم زیرا هر عملی یک عکس العمل دارد و عکس العمل ما در مقابل عمل دیگران تعیین کننده ادامه ماجرا است.
به گفته این کارشناس، افراد هنگامی در یک ارتباط موفق هستند که با عکس العمل خوب، منطقی ومحترمانه بتوانند موجب انسجام و کنترل یک ارتباط شوند واز بروزاختلافات وحوادث ناگوارمانند قهر،درگیری وجدایی جلوگیری کنند.
یک روانشناس نیز دراین زمینه معتقد است: افراد همیشه صداهای بلند را می شنوند، پر رنگ ها را می بینند، آسان ها را می خواهند غافل از این که خوب ها سخت به دست می آیند.
"محبوبه امامی "گفت: افراد درمانده علت ناکامی های خود را نیازهای مالی ، بی عدالتی، وضعیت خانوادگی، شرایط محیطی یا محدودیت های اجتماعی و عدم توجه مسوولان به مشکلات آن ها می دانند.
وی اظهار کرد:اگربه زاویه دید آن ها درمقابل مشکلات گوناگون دقت شود مشاهده می شود که مقصر اصلی درعدم پیشرفت و بالا بردن سطح توانایی هایشان، خود این افراد هستند نه آن چیزی که به عنوان عامل ناکامی (درحقیقت باز دارنده) در ذهن خود پرورانده اند.
این کارشناس ادامه داد:این طرز تفکرافراد ناکام،عمده تفاوت آن ها با اشخاص موفق است که با گذشت زمان، فاصله ای جبران نشدنی را در بین این دو گروه به وجود می آورد.
امامی اظهار کرد:ریشه های فکری افراد موفق با خوش بینی، اعتماد به نفس، اراده نامحدود، تصمیم مصمم ومنطق بالا تلفیق شده است.
یک استاد دانشگاه نیزگفت: افرادی که نمی توانند راه خود را پیدا کنند وبیشتر عمرآن ها با سرگردانی سپری شده است فاقد اراده کامل، اعتماد به نفس ، هدف و برنامه مشخص ، پشتکار و فعالیت لازم برای پیشرفت و ارتقای خود هستند.
دکتر"محمد اخوی زادگان " افزود: آن ها شرایط و امکانات ایده آل را ملاک اصلی موفقیت در کارها می دانند و برای بهبود موقعیت خود نیاز به پشتوانه و حامی دارند.
وی معتقد است :این افراد نمی توانند به تنهایی از عهده مشکلات و تحمل سختی ها برآیند و با غیرممکن دانستن مشکلات خود به علت شرایط محیطی و شخصی سعی بر تبرئه و فرار خویش از واقعیت دارند.
اخوی زادگان ادامه داد: افراد شکست خورده با این که می بینند افراد موفق با تلاش ، پشتکار و تحمل سختی ها از مشکلاتی که گریبانگیرشان شده به راحتی عبور می کنند، بازهم پیروزی آن ها را از روی شانس یا داشتن امتیازی برتر نسبت به خود می دانند.
به گفته این استاد دانشگاه ، آن ها نمی خواهند واقعیت را بپذیرند که لازمه رسیدن به موفقیت ، توانایی حل مشکلات،
تحمل سختی ها، تلاش، پیگیری، پشتکارو باور توانایی ها واستعدادهای خویش است.
اخوی زادگان تصریح کرد:هنگامی می توان زندگی موفقی داشت که با جدیت تمام به ترمیم نقاط ضعف خود و مرتفع نمودن مشکلات پرداخت.
یک دانشجوی برتر رشته جامعه شناسی نیزمعتقد است: افراد موفق هرگونه مشکل ومانعی که درراه تحقق اهدافشان وجود دارد را به چشم جاده ای می نگرند که برای دست یابی به خواسته هایشان ناگزیر به پیمودن آن هستند.
سید "ارشیا ذاکری " افزود:حال این مشکلات و تحمل ناملایمات چه به علت موقعیت و شرایط شخصی واجتماعی آن ها باشد، چه به صورت طبیعی و عمومی که سر راه هر کسی که قصد رسیدن به آن هدف را دارد قرار گرفته باشد.
وی خاطرنشان کرد: دیدگاه افراد موفق در پیروزی اهداف و برنامه های مورد نظرشان، دست و پنجه نرم کردن با مسایل و مشکلات موجود است،آن ها با مقاومت در مقابل سختی و اندوه سعی بر مقابله و پیروزی بر مشکلات دارند.
ذاکری اظهارکرد : برای افراد موفق شرایط و امکانات ایده آل می تواند مشوق و ابزار مناسبی برای دست یابی راحت تر به خواسته ها باشد اما هیچ گاه عدم وجود این شرایط وامکانات آن ها را مایوس نمی کند و نبود پشتوانه یا حامی را دلیلی برای عدم تحقق اهداف خود نمی دانند.

http://victorious.parsiblog.com/1036115.htm


» نظر

آنجا که انسان شکست بخورد،نام همسر رقیب را بر زبان جاری میکند

مناظره جذابی بود در سویی دهقان فداکار و در سویی دیگر چوپان دروغگو
هر چه چوپان گفت ، دهقان به زیبایی پاسخ داد
آری تا بدانجا رسید که چوپان نام همسر دهقان را به میان آورد
دهقان آن چنان با متانت پاسخ گفت که پلیدی چوپان بر همگان آشکار شد
آری جایی که انسان از همسر رقیب (آن هم همسری که سالها در راه هدفش تلاش کرده و همگان بر آن واقفند) مایه بگذارد، پستی خود را به رخ خواهد کشید
آنقدر زیبا بود و شور انگیز صحبت های این سید سبز، که ایران را به شادی واداشت
من دیشب مبدان هفت حوض تهران بودم
جمعیتی عجیب از یاران موسوی در میدان بودند و با تصاویر این سید ، از او حمایت می کردند
تا آنکه طرفداران دولت دروغ آمدند و جو را متشنج کردند و گاه آماده در گیری بودند
میدان بسته شد و جمعیت 2 دسته
طرفداران سید حمایت می کردند و طرفداران دولت دروغ تخریب(کاری که 4 سال انجام داده اند)
تا حدود 2.30 صبح جمعیت در میدان شعار می دادند
هر چند که گاز اشک آور نیز زدند و لی شبی به یاد ماندنی را رقم زدند
جای همه دوستانی که حضور سبز نداشتند خالی
به امید پیروزی در 22 خرداد
زنده باد آزادی
سلام موسوی
» نظر

من چقدر ثروتمندم

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.
پسرک پرسید:«ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین»
کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود. گفتم:
«بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»
آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید:
«ببخشین خانم! شما پولدارین »
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم:
«من اوه… نه!»
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت:
«آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»
آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم.
لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
دلم می خواد برای فردایی بهتر تلاش کنم

» نظر

این شیوهی خداوند است!

آیا تا به حال شده جایی نشسته باشید و یک دفعه دلتان بخواهدبرای کسی که دوستش دارید، کاری نیک انجام دهید؟ این شیوه‌ی خداوند است!

 

او با شماصحبت می‌کند و می‌خواهد شما با او حرف بزنید. آیا تا به حال مستاصل و تنها شده اید،طوری که هیچ کس نباشد تا با او حرف بزنید؟ این شیوه‌ی خداوند است!

 

آیا تا به حال اتفاق افتاده که به کسی فکر کنید که مدت‌هاست از او خبری ندارید سپس، بعد از مدتی کوتاه او  را ببینید یا تماس تلفنی از جانب او داشته باشید؟ این شیوه‌ی خداوند است!

 

آیا تا به حال چیز خارق‌العاده‌ای را بدون اینکه آن را درخواست کرده باشید، دریافتکرده‌اید در حالی که توانایی پرداخت هزینه آن را نداشته‌اید؟ این شیوه‌ی خداونداست!

 

او از خواسته قلبی ما خبر دارد.. آیا فکر می‌کنید این متن را تصادفیخوانده‌اید؟ نه اینطور نیست. و اکنون این خداوند است که در قلبتان حضور دارد.

 

معجزه باران

http://i33.tinypic.com/izqeeo.gif

 

آن روز یکی از گرم‌ترین روزهای فصلخشکسالی بود و تقریباً یک ماه بود که رنگ باران را ندیده بودیم.

 

 پرندگان یکی‌یکی ازپا درمی‌آمدند و محصولات کشاورزی همه از بین رفته بودند، گاوها دیگر شیر نمی‌دادند،نهرها و جویبارها همه خشک شده بودند و همین خشکسالی باعث ورشکستگی بسیاری ازکشاورزان شده بود. هر روز شوهرم به همراه برادرانش به طرز طاقت‌فرسایی آب را بهمزارع می‌رساندند.

 

خوب البته این اواخر تانکر آبی خریداری کرده بودیم و هر روز درمحل توزیع آب، آن را از جیره‌مان پر می‌کردیم. اگر به زودی باران نمی‌بارید، ممکنبود همه چیزمان را از دست بدهیم و در همان روز بود که درس بزرگی از همیاری گرفتم وبا چشمان خود شاهد معجزه‌ای بودم.

 

وقتی در آشپزخانه مشغول تهیه‌ی ناهار برای شوهر وبرادر شوهرهایم بودم، "بیلی" پسر شش ساله‌ام را در حالی که به سمت جنگل می‌رفت،دیدم. او به آسوده‌خیالی یک کودک خردسال نبود. طوری قدم برمی‌داشت مثل این که هدفمهمی دارد. من فقط پشت او را می‌دیدم، اما کاملاً مشخص بود که با دقت بسیار راهمی‌رود و سعی می‌کند تا جای ممکن تکان نخورد. هنوز چند دقیقه‌ای از ناپدید ‌شدنش درجنگل نگذشته بود که با سرعت به سمت خانه برگشت.

 

 من هم با این فکر که هر کاری کهانجام می‌داده، دیگر تمام شده به درون خانه برگشتم تا ساندویچ‌ها را درست کنم. لحظه‌ای بعد او دوباره با قدم‌هایی آهسته و هدفمند به سمت جنگل رفت و این کار یکساعت طول کشید.

 

 با احتیاط به سمت جنگل قدم برمی‌داشت و بعد با عجله به سمت خانهمی‌دوید. بالاخره کاسه‌ی صبرم لبریز شد، دزدکی از خانه بیرون رفتم و او را تعقیبکردم. خیلی مراقب بودم که مرا نبیند. چون کاملا مشخص بود کار مهمی انجام می‌دهد ونمی‌خواستم فکر کند او را کنترل می‌کنم.

 

 دست‌هایش را دیدم که فنجانی کرده و درمقابل خود نگه داشته بود، خیلی مراقب بود تا آبی که در دستانش قرار داشت نریزد. آبیکه شاید بیشتر از دو یا سه قاشق نبود. هنگامی که دوباره به جنگل رفت، دزدکی به اونزدیک شدم، تیغ‌ها و شاخه‌های درختان با صورت او برخورد می‌کردند؛ اما هدف او خیلیخیلی مهم‌تر از این بود که بخواهد منصرف شود.

 

هنگامی که خم شدم تا ببینم او چه کارمی‌کند، با شگفت‌انگیزترین صحنه در عمرم مواجه شدم. چند آهوی بزرگ در مقابل او ظاهرشدند، سپس بیلی به سمت آنها رفت. دلم می‌خواست فریاد بکشم و او را از آنجا فراریدهم، اما از ترس نفسم بند آمده بود.

 

 بعد قوچی بزرگ را با شاخ‌هایی که نشان از مهارتخالق مطلق داشت، دیدم که به طرز خطرناکی به بیلی نزدیک شده بود، اما به او صدمه‌اینزد. حتی هنگامی که بیلی دو زانو روی زمین نشست، تکان هم نخورد.

 

روی زمین بچه آهوییافتاده بود و معلوم بود که از گرما و کم‌شدن آب بدن رنج می‌برد. بچه آهو سر خود رابا زحمت بسیار بالا آورد تا آبی را که در دستان پسرم بود لیس بزند. وقتی آب تمام شدو بیلی بلند شد تا با عجله به سمت خانه برگردد، خودم را پشت یک درخت پنهان کردم تامرا نبیند.

 

هنگامی که به سوی خانه و به سمت شیر آبی که آن را مسدود کرده بودممی‌رفت، او را دنبال کردم. بیلی شیر آب را تا آخر باز کرد و قطره‌ها آرام آرام شروعبه چکیدن کردند و او همان‌جا، در حالی که آفتاب به پشت او شلاق می‌زد، دو زانو نشستو منتظر ماند تا قطره‌های آبی که به آهستگی می‌چکیدند، دست‌های او را پر کند. حالاموضوع برایم روشن شده بود. به خاطر آب‌بازی با شلنگ آب در هفته‌ی گذشته و سخنرانیمفصلی که درباره اهمیت صرفه‌جویی در مصرف آب از من شنیده بود، کمک نخواسته بود.

 

تقریباً بیست دقیقه طول کشید تا دستان او پر از آب شد، وقتی که بلند شد و می‌خواستبه جنگل برگردد، من درست در مقابل او بودم در حالی که چشمان کوچکش پر از اشک شدهبود، فقط گفت: من آب را هدر ندادم و به مسیر خود ادامه داد. من هم با یک دیگ کوچکآب که از آشپزخانه برداشته بودم به او پیوستم. هنگامی که رسیدیم، عقب ایستادم و بهاو اجازه دادم بچه آهو را به تنهایی سیراب کند، زیرا این کار او بود و خودش بایدتمامش می‌کرد.

 

من ایستادم و مشغول تماشای زیباترین صحنه زندگی‌ام، یعنی سعی و تلاشبرای نجات جان دیگری شدم. وقتی قطره‌های اشک از صورتم به زمین می‌افتادند، ناگهانقطره‌ها، بیشتر و بیشتر شدند. به آسمان نگاه کردم، گویی خود خداوند بود که با غرورو افتخار می‌گریست.

 

بعضی‌ها شاید بگویند که این فقط یک اتفاق بوده و اینگونه معجزاتاصلاً وجود ندارند و یا شاید بگویند گاهی اوقات باید باران ببارد. من نمی‌توانم باآنها بحث کنم، حتی سعی هم نمی‌کنم. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که باران،مزرعه ما را نجات داد.

 

 درست مثل عمل پسر بچه‌ای کوچک که باعث نجات جان یک آهو شد! این شیوه‌ی خداوند است!

 

 

 بهخداوند نگویید که چقدر طوفان مشکلات شما بزرگ و سهمگین است... به طوفان بگویید کهخدای شما چقدر بزرگ و توانا است .

 

باشد که همه موجودات شاد باشند


» نظر

جملات زیبا :

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

I can"t clean you from my life never because you are pure, I can incarcerate you behind my lines for ever, & when you are absence I paint my colorless days with colors of your memory.

  //\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا.... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد

I love solitude because it isn’t faithless…I love solitude because there isn’t any sham love in it…I love solitude because I experience…I love solitude because the God is alone too…I love solitude because…I will cry in waiting at my solitude hut & I will hide my waiting.

 

   //\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

گفتی دوست دارم قلبم تندتر از همیشه تپید ، لبخند زدم وباورت کردم .با اینکه می دونستم لب ها دروغ می گن .با صدات نوازش کردی تپش قلبت روحس کردم !مهربونو پاک بود .نگاهت گرم ودلنشین !صدات آرامش دل !نفست بوی بهار عشق بود ! به تو تکیه کردم وآروم شدم با تو از همه چیز در امان بودم

You say you love me my heart beats faster, I smiled & believe you, but I knew that your lips are liar, you patted with your voice & I felt your heart beats, it was kind & pure, your glance was hot &  beautiful, your voice was solace of heart, your breathe smelled spring of love! I leaned to you and felt solace I was in safe with you.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\
 

اگه یه روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنشه ،چشماتو ببند واون لحظه ای که اون کنارت نباشه رو به خطر بیار ،اگه چشمات خیس شد ،بدون داری به خودت دروغ می گی وهنوز دوسش داری

One day if you think absence of one is better that his existence, close your eyes and imagine the moment that he isn’t with you, if your eyes got wet, know that you are liar with yourself & you love him yet.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

هزار بار شنیدم دوستم داری! هزار بار شنیدی من بیشتر! هزار بار شنیدی تنهام نزار !هزار بار شنیدم کاش می تونستم ! هر هزار بار که خواستم به جواب برسم معادله ام یا حل نشد یا جوابش این نامساوی بود : دوستت دارم # رهایت می کنم ! ولی همون آخرین بار معادله را تو حل کردی ونتیجه این شد :

 دوستت دارم =  میرم =  برای همیشه تنهات می زارم

Thousands of times I heard you love me, thousands of times you heard I love you more, thousands time you heard "don’t leave me" & thousands of times I heard "I wish I can". Every thousand of times that I want to solve this equation it didn’t be solved or that’s answer was this: I love you # I leave you. But that last time you solved equation & answer was this:

I love you = I will die  = I will leave you for ever.

  //\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

هیچ وقت گریه نکن چون هیچکس لیاقتش رو نداره ! اون کسی هم که داره طاقتش رو نداره !

Don’t cry never because no one has attitude of your crying, & who has this attitude doesn’t have patience of your crying.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

ما آدما همیشه صداهای بلند می شنویم ،پررنگ ها را می بینیم ،وکارهای سخت و دوست داریم ! غافل از اینکه خوب ها آسون میان ،بیرنگ می مونن ،بیصدا می رن

Always we hear just load voice, we see the chromatic, we love hard works, alas that the goods come easy, stay colorless, leave voiceless.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

در دنیا همه چیز دوست داشتنی است اما برای دنیا شتاب نکن که مقصد خاک است

In this world everything id loveable but don’t hurry for this world because the destination is soil.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

پرسید چون دوستم داری بهم نیاز داری ؟ یا چون بهم نیاز داری دوستم داری ؟ بهش گفتم : چون دوستت دارم بی نیاز ترینم

He asked you need me because you love me or you love me because you need me? I told him: I am needless of all because Il love you.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

یک نفر ... یک جایی ... یک وقتی ... تمومه رویاهاش لبخند تو بود ! پس یه جایی یه وقتی با یه لبخند یادش کن

One…in one place…in one moment…all dreams was you laughing! So in one place in one moment remind him with one smile.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

همیشه از خوبی های آدم ها برای خودت یه دیوار بساز .پس هر وقت در حقت بدی کردند فقط یه آجر از دیوار بردار بی انصافیه اگه دیوارو خراب کنی

Always make a wall for yourself with the wellness of others, so when they treat bad pick up just one brick this isn’t justice  that you destroy all wall.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

به شانه ام زدیکه تنهاییم را تکانده باشی!!!
به چه دلخوش کنم؟؟
تکاندن برف ازروی ادم برفی؟؟؟

You hit my shoulders to shake my solitude!!!

I should keep my heart happy for what??

Shaking the snow from the snowman???

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

گرامی‌ترین و زیباترین‌ها در جهان،
نه دیده می‌شوند و نه حتی لمس می‌شوند،
آنها را تنها در دل باید لمس کرد.
«هلن کلر»

The most dear & beautiful in the world

Doesn"t be seen & doesn"t be touched

You should touch them just in your heart

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

شل سیلور استاین :
درون تو صدایی هست که تمام روز در وجود تو زمزمه می کند؛
حس می کنم این درسته، می‌دانم این یکی غلطه.
نه معلم، نه واعظ، نه پدر و مادر، نه دوست و نه هیچ آدم عاقلی
نمی تواند بگوید چه چیز درست است و چه چیز غلط.
تنها به صدای درونت گوش کن!

There is a voice in you that all day croons in you

I feel this is true, I know this is wrong

Even a teacher or a preacher, mother or father ,friend or any wise person

Can"t tell you what is true & what is wrong

Just listen to your inside voice.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

زنها هرگز نمیگویند ترا دوست دارم
ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری
بدان که درون آنها جای گرفته ای.
(رو شفوکو)

The women never say I love you

But when they asked you: do you love me?

Know that you are in their heart.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

بیاییدکمترخطوط قلبمان را اشغال نکنیم. شاید خداپشت خط باشد

Try to make our heart line less busy may the God is calling us.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود

When a pigeon begins to be friend with the rooks its plumes stay white but its heart got black.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

When you break ones proud, when you destroy ones wishes palace, when you stifle ones hope candle, when you be blind for a body, when you even close your ears to not hearing the voice of a proud that is breaking, when you see the God but don’t see his slave, I want to know you rise your hand to which sky to pray for your luck?

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.
(مونتسکیو)

 The human if just want to be lucky he will be successful, but if he wants to be more lucky than others this is difficult because he imagine the others more lucky than what they are.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی ، نامه عاشقیم را تو فقط می خوانی ،  قاصدک هیچ کس با من نیست ، همه رفتند ، تو چرا می مانی ؟؟

O dandelion just you know my heart word, just you read my amorous letter,o dandelion no one is with mw, all left, why you stay??

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !

 I remember that you tell me:

Beware this love!

Just some moment look at this water

Water is mirror of passing love

You that today your eyes are looking at worry eyes

Tomorrow your heart will be with others

To forget leave this city!

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

نون و پنیر و چایی ، قصه ی آشنایی ،
الهی یاد نگیری ، هرگز تو بی وفایی ،
روی گلهای نرگس ، با یه مداد قرمز ،
هزار دفعه نوشتم ؛ زندگی بی تو هرگز !

Bread & cheese & tea, story of familiarity

I wish you don’t learn to be faithless never

On the amaryllis flowers with a red pen

I wrote thousands of times: living without you never ever!

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

عزیزتر از آنی که بگویم دوستت دارم ،
محبوب تر از آنی که بگویم می خواهمت ،
نمی گویم مال من باش!
فقط گاهی به یادم باش !

 You are dearer that I say: I love you

You are more popular than I say I want you

I don’t say be mine

Just sometimes remember me!

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

کاش به زمانی برگردم
که تنها غم زندگی ام
شکستن نوک مدادم بود...

 I wish I could go back to the time

That my just grief

Was breaking my pencil nib…


//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

گر مذهب مردمان عاقل داری
یک دوست بسنده کن که یک دل داری

 If you are wise

Choose one friend because you have one heart

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود

Who is alive we should help him when is alive

It has no advantage to lave his tomb with water.

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

راز دل با کس نگفتم چون ندارم محرمی
هرکه را محرم شمردم عاقبت رسوا شدم
راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم

 I didn’t tell my heart secret any one because I have no confidant

All ones who I know as a confidant made me infamous at last

I told my heart secrets to the water to not tell anyone

At last I be just word of fishes

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

وفا رو از ماهی یاد بگیر
که وقتی از آب در میاد ؛ میمیره
نه از زنبور که وقتی از گلی خسته میشه ؛
میره سراغ یه گل دیگه...

Learn the faith from the fish

When he fall outside of water died

Not from a bee that when he be tired of a flower

Search others…

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

نمی دانم چرا این گونه است؟
وقتی نگاه عاشق کسی به توست
میبینى اما، دلت بسته به مهر دیگرى است
بی اعتنا می گذرى و
عاشقانه به کسى می نگرى...
که دلش پیش تو نیست؟!!

I don’t know why it is such this

When a lover look at you

You saw but you love another one

You pass inattentive

& you look at one that…

Doesn’t love you!!!

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

می دونم هرجا که باشی
دل تو اهل همین جاست
واسهء من و تو اینجا
اول و آخر دنیاست

 I know where you are

Your heart is here

For me & you

Here is begin & end of world

 

همه دنیا رو نامردا گرفتن
وفا رو از شما مردا گرفتن
خبر اومد که مجنون و پریشب
با سه تا لیلی گرفتن

The dastards are everywhere in the world

The faith is been divested from the men

It is a news that last night

The Majnun was been seen with 3Leyli 

//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\

جواب قبلی

ANSWER!
همه دنیا رو نامردا گرفتن؟
نه لیلی جان وفا از ما گرفتن !
به مجنون گفت خواهم از تو اینها:
یکی خونه، یکی ماشین، یه ویلا !!!
بگفتا از کجا آرم چنین را ؟
بگفتش من چه دانم، جیب بابا !
دریغ از جیب بابا چون نباشد ...
گناهش گردن مجنون نباشد
از آن پس رفت هی دنبال لیلی
یه لیلی و دو لیلی و سه لیلی ...

  //\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\

The dastards are everywhere in the world

O Leyli we are been divested from faith

Leyli told Majnun: I want these

A house, a car a villa

Majnun said: how can I find these?

Leyli : I don’t know from your father

My father doesn’t have

Majnun is innocent

From that time he searched Leylies!

1Leyli
» نظر
   1   2   3   4   5      >