سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متنی بی نظیر از انسانی بی نظیر



خداوند بی‌نهایت است و لامکان
اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود
و به قدر نیاز تو فرود می‌آید،
و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،
و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود،

ali ahmadi

و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،

و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود... 

 پــدر می‌شود یتیمان را و مادر..

برادر می‌شود محتاجان برادری را.  

همسر می‌شود بی همسر ماندگان را. 

 طفل می‌شود عقیمان را.

 امید می‌شود ناامیدان را.  

راه می‌شود گم‌گشتگان را.

نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.  

شمشیر می‌شود رزمندگان را. 

 عصا می‌شود پیران را.

عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را...
خداوند همه چیز می‌شود همه کس را.
به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،
و زبان‌هایتان را از هر گفتار ِناپاک،
و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها، ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفره‌ی شما، با کاسه‌یی خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند
 و  بر بند تاب، با کودکانتان تاب می‌خورد،
و در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند
و "در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند"
مگر از زندگی چه می‌خواهید،
که در خدایی خدا یافت نمی‌شود، که به شیطان پناه می‌برید؟

که در عشق یافت نمی‌شود، که به نفرت پناه می‌برید؟


که در سلامت یافت نمی‌شود که به خلاف پناه می‌برید؟


قلب‌هایتان را از حقارت کینه تهی کنیدو با عظمت عشق پر کنید.


زیرا که عشق چون عقاب است. بالا می‌پرد و دور...

 

 بی اعتنا به حقیران ِ در روح.


کینه چون لاشخور و کرکس است.

 

 کوتاه می‌پرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمی‌اندیشد.


بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.


برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی ...

 

ملاصدرا

--
یا حق


» نظر

محدودیت ذهن



 

" درمتن زیر نتیجه ی آزمایشات ِایجاد محدودیت برای برخی موجودات زنده عنوان شده، بسیار جالب است ، حتما بخوانید، براستی آنچه تا کنون درباره ناتوانیهای ما به ما گفته شده و سانسور و خفقان چه تاثیر عمیق و پنهانی بر ما ذهن ما دارد:

" نتیجه آزمایشات بر حیوانات به سادگی به ما نشان می دهند که چطور
محدودیتهای ذهنی تحمیل شده از طرف محیط بر ما تاثیر می گذارد. آزمایشات انجام شده
بر
کَک، فیل و دلفین مثال خوبی
هستند:

ککها حیوانات کوچک جالبی هستند آنها گاز می گیرند و خیلی خوب می پرند آنها به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند
.
اگر
یک
کک را در ظرفی قرار دهیم از آن بیرون می پرد . پس از مدتی روی ظرف را
سرپوش می گذاریم تا ببینیم چه اتفاقی رخ می
دهد .

کک می پرد و سرش به در ظرف می خورد و پایین می افتد . دوباره می پرد و همان اتفاق می افتد! این کار مدتی تکرار میکند . سر انجام در ظرف را بر می داریم و کک دوباره می پرد ولی فقط تا
همان ارتفاع! سرپوش برداشته شده درست است و

محدودیت فیزیکی رفع شده است ولی کک فکر می کند این محدودیت
همچنان ادامه دارد!

فیلها را می توان با محدودیت ذهنی کنترل کرد . پای فیلهای سیرک را در مواقعی که نمایش نمی دهند می بندند
. بچه
فیلها را با طنابهای بلند و
فیلهای
بزرگ را با طنابهای کوتاه به نظر می آید که باید بر عکس باشد
زیرا
فیلهای
پرقدرت به سادگی می توانند میخ طنابها را از زمین بیرون
بکشند ولی این کار را نمی کنند !


علت این است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشیده اند و سعی کرده اند خود را خلاص کنند و سرانجام روزی تسلیم شده دست از این کار کشیده
اند
sans-serif" size="3"">!
از آن پس آنها تا انتهای طناب می روند و می ایستند آنها این محدودیت
را پذیرفته اند.

دکتر ادن رایل یک فیلم آموزشی در مورد محدودیتهای تحمیلی تهیه کرده است . نام این فیلم "می توانید بر خود غلبه کنید " است

در این فیلم یک نوع دلفین در تانک بزرگی از آب قرار می گیرد نوعی ماهی
که غذای مورد علاقه
دلفین
است نیز در تانک ریخته می شود .
دلفین به
سرعت
ماهیها را می خورد . دلفین که گرسنه می شود تعدادی ماهی دیگر داخل تانک
قرار میگیرند ولی این بار در ظروف شیشه ای
دلفین به سمت آنها می آید ولی هر بار پس
از
برخورد با محافظ شیشه ای به عقب رانده می شود
پس از مدتی
دلفین از حمله دست می کشد
و وجود ماهیها را ندیده می گیرد . محافظ شیشه ای برداشته می شود و
ماهیها در داخل
تانک به حرکت
در می آیند آیا می دانید چه اتفاقی می افتد ؟
دلفین از گرسنگی می میرد
غذای مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولی محدودیتی که
دلفین پذیرفته است او را
از گرسنگی می کشد .

از آنجا که نحوه ی عملکرد مغز جانوران از این نظر بسیار شبیه به هم است ما می توانیم از
این
آزمایشات بفهمیم که ما هم محدودیت هایی را می پذیریم که واقعی نیستند.
به ما

می گویند یا ما به خود می گوییم نمی توان فلان کار را انجام داد
و
این برای ما یک واقعیت می شود محدودیتهای ذهنی به محدودیتهای واقعی
تبدیل می شوند و به همان

محکمی!

باید این سوال مهم را از خود بپرسیم که چه مقدار از آنچه ما واقعیت می پنداریم، واقعیت نیست بلکه پذیرش
ماست؟



» نظر

چه کنیم که خدا را دوست بداریم

 

محبّت در گرو توجه به نعمت یا خدمت است.

یاد نعمت‏هاى خدا، علاقه ما را به او زیاد مى‏کند، چه نعمت‏هاى عمومى و چه نعمت‏هاى خصوصى.

نعمت‏هاى عمومى از قبیل باد، باران، خورشید، کوه‏ها، گیاهان، خوردنى‏ها،

آشامیدنى‏ها، همسر، فرزند، عقل، علم، زبان، چشم، گوش و سایر اعضا، نعمت شب و روز، خواب و بیدارى، آزادى و قدرت انتخاب و گرایش به خوبى‏ها و کمالات و تنفّر از بدى‏ها که هر کدام از این نعمت‏ها نباشد، زندگى بشر فلج مى‏شود.

راستى، اگر آب دهان ما شور یا تلخ بود، چه مى‏کردیم؟

اگر خداوند نعمت خواب و حتى غلطیدن در خواب را دو سه روز از ما بگیرد چه مى‏کنیم؟

نعمت‏هاى خصوصى، امکانات و استعدادهایى است که خداوند به هر یک از افراد بشر عطا کرده است و اگر انسان فکر کند مى‏بیند چه بسیار نعمت‏هایى که در اختیار اوست و دیگران به دلایلى از آن محرومند.

آرى، فکر کردن در نعمت‏هاى الهى، انسان را عاشق خدا مى‏گرداند و قرآن به این امر سفارش کرده است. «فاذکروا آلاءَ اللّه»

منبع : نظام آباد


» نظر

لبخندی که زندگی ام را نجات داد!

 

بسیاری از مردم کتاب “شاهزاده کوچولو ” اثر اگزوپری ” را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد .

قبل از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید . او تجربه های حیرت آو خود را در مجموعه ای به نام لبخند گرد آوری کرده است .
در یکی از خاطراتش می نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانها حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد مینویسد :
“مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم . جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد یکی پیدا کردم وبا دست های لرزان آن را به لبهایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم .
از میان نرده ها به زندانبانم نگاه کردم . او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود .
فریاد زدم “هی رفیق کبریت داری؟ ” به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمی دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم .
در هر حال لبخند زدم وانگار نوری فاصله بین دلهای ما را پر کرد میدانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمیخواهد ….ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت وبه او رسید و روی لبهای او هم لبخند شکفت . سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشمهایم نگاه کرد و لبخند زد من حالا با علم به اینکه او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود .
پرسید: ” بچه داری؟ ” با دستهای لرزان کیف پولم را بیرون آوردم وعکس اعضای خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :” اره ایناهاش ”
او هم عکس بچه هایش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهایی که برای آنها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشمهایم هجوم آورد . گفتم که می ترسم دیگر هرگز خانواده ام را نبینم.. دیگر نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می شوند .
چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی آنکه که حرفی بزند . قفل در سلول مرا باز کرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا بیرون زندان و جاده پشتی آن که به شهر منتهی می شد هدایت کرد نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت بی آنکه کلمه ای حرف بزند.
یک لبخند زندگی مرا نجات داد!
منبع:نظام آباد


» نظر

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی جاپلین

To fall in love
عاشق شدن

To laugh until it hurts your stomach
.آنقدر بخندی که دلت درد بگیره

To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری


To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری

To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی

To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی

To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !

To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی

To receive a call from someone, you don’t see a lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت می خواد ببینیش بهت تلفن کنه

To find money in a pant that you haven’t used since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی کردی پول پیدا کنی

To laugh at yourself looking at mirror, making faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!

Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه

To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی

To accidentally hear somebody say something good about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می کنه

To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می تونی بخوابی !

To hear a song that makes you remember a special person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می یاره

To be part of a team.
عضو یک تیم باشی

To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی

To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی

To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.
وقتی “اونو” میبینی دلت هری بریزه پایین !

To pass time with your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی

To see people that you like, feeling happy
.کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی

See an old friend again and to feel that the things have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده

To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی

To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره

remembering stupid things done with stupid friends. To laugh …….laugh. ……..and laugh ……
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ……. باز هم بخندی

These are the best moments of life….
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند

Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم

“Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed”
زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد

وقتی
زندگی ??? دلیل برای گریه کردن
به تو نشان میده
تو ???? دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده.
(چارلی‌ چاپلین)

منبع : نظام آباد


» نظر
   1   2      >