سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چطور می فهمی که در سال 2011هستی :

چطور می فهمی که در سال 2011هستی :
 
 1. یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت 3 نفر بیشتر نیستن ولی 5 خط موبایل دارن
 
2. واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه پشت میز بغل دستی تو نشسته
 
3. رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه
 
4.ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک و چیزایی رو که خریدی ببرن داخل
 
 
5. هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره
 
6. وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی،استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری. بدون توجه به اینکه 20-30 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی
 
 
 
8. صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیله
 
 
 
9. الان در حالیکه این ایمیل رو میخونی،سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی
 
 
 
 
10. اینقدر سرگرم خوندن این ایمیل بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره
 
 
11. الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه
 
12. و من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالاحتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی.
 
13 .دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی. خوب! من شوخی کردم ولی نشون میده که تو ، انسان عصر 2010، به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی!


» نظر

بیایید دیوانگی نکنیم

 


این دیوانگیست

 

که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه
خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم
http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/01.jpg

که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه
یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم
http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/02.jpg

این دیوانگیست ...

که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه
در زندگی با شکست مواجه شده ایم

http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/03.jpg
که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکه
یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است
http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/04.jpg

این دیوانگیست ...

که همه دستهایی را که برای دوستی بسوی ما دراز می شوند بخاطر اینکه
یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم
http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/05.jpg

که هیچ عشقی را باور نکنیم بخاطر اینکه
در یکی از آنها به ما خیانت شده است

http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/06.jpg
این دیوانگیست ...

که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم
http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/07.jpg

به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم
و به یاد داشته باشیم که همیشه
http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/08.jpg

شانس های دیگری هم هستند
دوستی های دیگری هم هستند
عشق های دیگری هم هستند
نیروهای دیگری هم هستند
و افق های بهتری هم هستند

http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/09.jpg
تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم
و همه روزه در انتظار روزی بهتر و شادتر از روزهای پیش باشیم ...

.http://persian-star.org/1388/11/18/bestpics/10.jpg


» نظر

زندگی را هیجان آور کنیم

این مقاله دربردارنده ی مطالبی است که نتیجه ی تحقیقات علمی و روانشناختی است که هم جالب و مستند و هم علمی هستند و ضمنا به افزایش سلامت روان کمک می کنند. توصیه می کنم آنها را جدی بگیرید و در زندگی به کار ببرید.

درمان افسردگی با «دوستی»
 


شاید باورتان نشود، ولی هیچ دارویی مؤثرتر از یک گفتگوی صمیمانه نیست. تحقیقات نشان می دهد که دوستی اثری شفابخش دارد. در یک تحقیق جدید، برای زنانی که مدت ها از افسردگی رنج می بردند، دوستانی در نظر گرفته شد. این «دوستان»، نقش محرم راز را بازی می کردند و به طور مداوم با آنها ملاقات داشتند. تأثیری که این ارتباط بر افسردگی زنان داشت به اندازه ی قرص های ضدافسردگی بود. این بیماران، شروعی دوباره را تجربه کرده، احساس احترام به خویشتن را دوباره بازیافته و با افرادی که با آنها قطع ارتباط کرده بودند، دوباره تماس برقرار کردند.

کمتر تنها بمانید!
 


روانشناسان دریافته اند که انسان نیازی اساسی به زندگی گروهی و ارتباطات صمیمانه دارد. وقتی نیازهای اساسی انسان برآورده می شود، عملکردش هم بهبود می یابد. داشتن دوست باعث می شود با انگیزه بمانیم و با چالش های مختلف زندگی راحت تر روبرو شویم.
تأثیر دوستی، هم جسمی و هم ذهنی است. عدم روابط اجتماعی، میزان هورمون استرس را در بدن افزایش می دهد و باعث افزایش فشار خون و حتی کاهش یادگیری و تضعیف حافظه می شود. نداشتن دوستان صمیمی و همچنین روابط اجتماعی، احساس تنهایی و خالی بودن ایجاد می کند و ممکن است فرد خود را جدا افتاده بیابد. این احساسات سلامت عاطفی فرد را به خطر می اندازد. تقریباً همه ی ما گاه احساس تنهایی می کنیم که کاملاً طبیعی است؛ اما اگر این احساس ادامه یابد، در دراز مدت اثرات سوء دارد. احساس تنهایی در بزرگسالان به افسردگی می انجامد و مشکلات جسمانی ایجاد می کند که اثرشان در دراز مدت آشکار می شود. در ضمن مشخص شده که هر چه تعداد دوستان بیشتر باشد، مقاومت فرد در برابر بیماری بیشتر است.

کمی حوصله تان را سر ببرید!
 


افراد معمولا به دنبال این هستند که کاری کنند حوصله شان سر نرود؛ اما ظاهراً سر رفتن حوصله هم برای خودش مزایایی دارد. بی حوصلگی مکانیسمی است که به کمک آن ذهن خالی می شود و فرد می تواند دوباره ذهنش را متمرکز کند. اگر بی حوصله باشیم، یعنی اینکه هیچ کاری و هیچ فکری نمی کنیم. حتی ممکن است در حال قدم زدن یا شستن ظرف ها باشیم. در این زمان که ذهن غیر متمرکز است، فرصت استراحت ایجاد می شود و در بازگشت به کاری که قبلاً در حال انجامش بودیم، با دید بهتری به مسأله نگاه می کنیم. همه از بی حوصلگی فرار می کنند شاید به این دلیل که این حس، حاصل یک زندگی فاقد هیجان یا نتیجه ی انجام کارهایی است که به آنها علاقه ای ندارند. به همین دلیل پدر و مادرها هم از اینکه می بینند فرزندان شان نمی دانند چه کاری باید انجام دهند نگران می شوند و فکر می کنند باید تا جایی که می توانند آنها را مشغول نگه دارند. اما ما نمی توانیم بی حوصلگی افراد را برطرف کنیم. پس چه باید کرد؟ شاید بهتر باشد فرزندان مان را با بی حوصلگی هایشان تنها بگذاریم. در این صورت این حس به آنها فشار می آورد و آنها را به سمت منابع و قابلیت های درونی شان راهنمایی می کند و قوه ی تخیل شان تحریک می شود. اگر به اندازه ی کافی حوصله تان سر برود، انگیزه ی عمل خواهید داشت. البته امیدواریم که برای کارهای خوب انگیزه پیدا کنید!

به خودتان محبت کنید!
 


محققان می گویند به جای سعی در تغییر نحوه ی ارزیابی افراد از خود، باید آنها را تشویق کرد محبت بیشتری به خود داشته باشند. این احساس محبت سه بخش دارد: مهربانی به خود، (به جای انتقاد از خود)، در نظر داشتن این مسأله که این تجربه هم بخشی از زندگی است؛ و پذیرش آگاهانه (یعنی به جای میدان دادن بیش از حد به افکار و احساسات منفی، آرامش داشته باشیم). حرف دلتان را به واژه تبدیل کنید. تبدیل احساسات به کلمات و صحبت درباره ی آنها، تأثیری درمانی دارد. وقتی از احساس خود حرف می زنیم، بخشی از مغز فعال می شود و تأثیری مانند ترمز کردن دارد؛ به این صورت که جلوی واکنش های احساسی گرفته می شود و در نتیجه فرد، احساس خشم کمتری خواهد کرد. وقتی دوستی غمگین است می توانیم با تشویق او به حرف زدن، از حجم احساساتش بکاهیم و کمک کنیم احساس بهتری داشته باشد. تأثیر اخبار منفی بر ذهن بیشتر است. تحقیقات نشان می دهد که مغز به محرک های منفی پاسخ شدیدتری می دهد. بخشی از این واکنش به این دلیل است که ما را از خطرات محافظت کند. از ابتدای خلقت چنین قابلیتی برای تشخیص خطر و در نتیجه ادامه ی بقا لازم بوده است. اما این جهت گیری در زندگی و در روابط عادی ما نیز دیده می شود؛ به این صورت که بین میزان احساسات مثبت و منفی موازنه وجود ندارد. به همین دلیل برای از بین بردن احساسات منفی، پنج برابر رفتار مثبت لازم است. در زوج هایی که این نسبت جادویی رعایت نمی شود، احتمال بروز طلاق هم بیشتر است.

ارتباط معکوس مادی گرایی با عزت نفس!
 


تحقیقات جدید نشان می دهد سطح مادی گرایی فرد با عزت نفس وی در ارتباط است. عوامل تشدید مادی گرایی در کودکان عبارتند از: فشار همسالان، تبلیغات و رفتار والدین. با ورود به سنین جوانی، عزت نفس کودک کاهش پیدا می کند و مادی گرایی افزایش می یابد و بعدها در سنین پایانی جوانی، وقتی عزت نفس باز می گردد، مادی گرایی هم کاهش می یابد. والدینی که مایلند ارزش های مثبت را در فرزندان خود تقویت کنند، لازم است حس ارزشمند بودن یا همان عزت نفس را در آنها پرورش دهند.

فرار از زندگی پرسرعت!
 


اگر شما هم جزء آن دسته افراد هستید که هر لحظه نگران انجام شدن یا نشدن فهرست کارهای یادداشت کرده تان می باشید، باید گفت که بهای این نگرانی را سلامت شما خواهد پرداخت. میزان مرگ و میر ناشی از بیماری های قلبی در فرهنگ هایی که افراد به طور معمول سریع راه می روند، سریع صحبت می کنند، سریع کار می کنند و از روی ساعت زندگی می کنند، در مقایسه با محل هایی که زندگی آرام تری دارند، بیشتر است. راه حل این مسأله اولویت بندی کارها و انجام فعالیت هایی است که تنش روزانه را کاهش می دهند؛ مانند نقاشی، گوش دادن به موسیقی، و حتی خوردن شام با اعضای خانواده بدون حضور تلویزیون.

افسردگی در کمین موفق ها
 


و این هم آخرین خبر. آیا تا به حال شنیده بودید موفقیت افسردگی بیاورد؟! عوامل زیادی هست که دست به دست هم می دهند و باعث می شوند بخصوص مدیران موفق دچار افسردگی شوند. دکتر استیون برگلاس می گوید: متأسفانه برای بعضی آدم ها موفقیت پایان کار است. هنگامی که برای رسیدن به هدفی تلاش می کنیم، بدن پاسخ های شیمیایی تولید می کند که شادی آور است و ما را نسبت به رنج مقاوم می سازد. اما پس از رسیدن به هدف، دیگر از احساسی که در طول مسیر موفقیت داشتیم، خبری نیست.
علاوه بر این، فرد پس از موفقیت، به هر چیزی به چشم «آنچه انجام شده» نگاه می کند، نه «آنچه در حال انجام است». بعضی افراد برای ضربه ی روانی که در پی موفقیت وارد می آید، آماده نیستند. آنها فقط وقتی در حال تلاشند، راضی و خوشحالند. قرار گرفتن در مرز نهایی موفقیت، وضعیت عاطفی مغز را از مثبت به منفی تغییر می دهد. ریل می گوید: «در این حالت زندگی دیگر بر اساس رسیدن نیست، بلکه حول محور از دست دادن می چرخد. مهم نیست چه چیزی باعث موفقیت شده، به هر حال آنهایی که به قله می رسند با ترس از دست دادن آنچه به دست آورده اند (مقام و موقعیت، ثروت، شهرت و ...) زندگی می کنند.» در اوج بودن، فرد را محافظه کار و خطر ناپذیر می کند. اینکه از پایین به بالا صعود کنیم، بسیار آسان تر از این است که در قله باقی بمانیم. پس از موفقیت، فرد وارد حالت دفاعی می شود و احساس یأس می کند.
انسان هایی که به اوج می رسند، تصور می کنند احساس افسردگی شان به خاطر کمی هیجان در زندگی است و چون قدرت و منافع زیادی در اختیار دارند، برای رفع مشکل به کارهایی رو می آوردند که آنها را برانگیخته کند. البته مناسب ترین راه، ایجاد دوباره ی عزت نفس بر پایه هایی ارزشمندتر است. درک معنایی واقعی زنده بودن و تلاش، می تواند راهی برای جلوگیری از سقوط در افسردگی باشد.
منبع:ماهنامه ی تخصصی دنیای سلامت، شماره

» نظر

من , تو , او


من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم  

تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی  

او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا  

 

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم  

تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود  

او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت  

 

معلم گفته بود انشا بنویسید

موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

 

من نوشته بودم علم بهتر است

مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید

تو نوشته بودی علم بهتر است

شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی

او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود

خودکارش روز قبل تمام شده بود

 

معلم آن روز او را تنبیه کرد

بقیه بچه ها به او خندیدند

آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد

هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد

خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته

شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم

گاهی به هم گره می خورند

گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

 

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار

توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد

تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن

بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید

او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش

بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

 

سال های آخر دبیرستان بود

باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

 

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم

تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد

او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت

 

روزنا مه چاپ شده بود

هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

 

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم

تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی

او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود

 

من آن روز خوشحال تر از آن بودم

که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است

تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه

آن را به به کناری انداختی

او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه

برای اولین بار بود در زندگی اش

که این همه به او توجه شده بود !!!!

 

چند سال گذشت

وقت گرفتن نتایج بود

 

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم

تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت

او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

 

وقت قضاوت بود

جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

 

من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند

تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند

او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

 

زندگی ادامه دارد

هیچ وقت پایان نمی گیرد

 

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!

تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!

او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!!

 

من , تو , او

هیچگاه در کنار هم نبودیم

هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

 

اما من و تو اگر به جای او بودیم

آخر داستان چگونه بود؟؟؟




» نظر

امروز همان روز خاص است

امروز همان روز خاص است

صبحانه‌تان را مثل یک شاه، ناهارتان را چون یک شاهزاده و شام‌تان را چون یک بچه دانشگاهی‌ای که کارت اعتباری‌اش ته کشیده بخورید.

 

بیشتر لبخند بزنید و بخندید. این کار هیولاهای انرژی‌خوار را از شما دور نگه خواهد داشت.

 

زندگی کوتاه‌تر از آن است که وقت‌مان را صرف تنفر از دیگران کنیم.

مجبور نیستید همه بحث‌ها و منازعات را به نفع خود تمام کنید. بپذیرید که مخالف نظر یکدیگر بیندیشید.

 

با گذشته‌تان صلح کنید تا زمان حال شما را خراب نکند.

 

زندگی‌تان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما از هدف آنها و یا زندگی‌شان هیچ نمی‌دانید.
شمع روشن‌ کنید، زیباترین ملحفه‌تان را استفاده کنید و برای روز مبادا و یا روزی خاص نگه ندارید، امروز همان روز خاص است.

فرد دیگری جز شما مسوول خوشبختی‌تان نیست.

 

همه مشکلات را با این جمله بسنجید: «آیا تا پنج سال آینده، این مساله اهمیتی خواهد داشت؟»

 

همه را برای همه چیز ببخشید.

 

زمان، حلال همه مشکلات است، به همه چیز حتی خود زمان، زمان دهید.



شرایط هر چه قدر خوب یا بد، بالاخره تغییر می‌کند.

 

این شغل شما نیست که در زمان بیماری به دادتان می‌رسد، دوستان‌تان هستند. با آنها در تماس باشید.

 

خود را از شر هر چه که سودمند، زیبا و شادی‌بخش نیست، خلاص کنید.

 

حسادت، هدر دادن وقت است. شما الان به همه آنچه نیاز دارید، رسیده‌اید.

بهترین‌ها هنوز در راه هستند.

 

کار درست را انجام دهید!

 

با خانواده در تماس باشید.

 

شب‌ها قبل از خواب این جمله را کامل و تکرار کنید: «به خاطر ... ممنونم.» «امروز من ... را انجام دادم.»

 

یادتان باشد، شما آنقدر خوشبخت هستید که نگذارید استرس و نگرانی به شما راه یابد.

 

از سفر زندگی لذت ببرید. ما مجبور نیستیم با سرعت از همه چیز بگذریم.

 


» نظر
   1   2      >