سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ضرب المثل : باش تا صبح دولتت بدمد

ضرب المثل :  باش تا صبح دولتت بدمد


ضرب المثل-jazzaab.com-


باش تا صبح دولتت بدمد <\/h1>

 

این مصراع که از «کمال الدین اصفهانی» شاعر قرن هفتم هجری است در مواردی به کار می­رود که آدمی به آثار و نتایج نهایی اقدامات خود که شمه­ای از آن بروز و ظهور کرده باشد به دیده تامل و تردید بنگرد. در آن صورت مصراع بالا را بر زبان می­آوردند تا مخاطب به فرجام کارش با نظر اطمینان و یقین نگاه کند.

این مصراع بر اثر واقعه تاریخی زیر به صورت ضرب المثل درآمده است.

باری، به طوری که اهل ادب و تحقیق می­دانند همان­طور که امروزه از دیوان خواجه­ی شیراز فال می­گیرند قبل از آن­که صیت شهرت حافظ در مناطق پارسی زبان به اوج کمال برسد ایرانیان و پارسی زبانان از دیوان کمال الدین اصفهانی که قدمت و تقدم شهرت داشت فال گرفتند و حتی بعد از مشهور شدن حافظ نیز اگر احیانا دیوانش در دسترس نبود مانعی نمی­دیدند که دیوان کمال را به منظور تفال مورد استفاده قرار دهند، کما این­که در آن تاریخ که خبر قیام شاه عباس کبیر و حرکت وی از خراسان به سمت قزوین - پایتخت اولیه­ی سلاطین صفوی - در اردوی پدرش سلطان شایع شد سران قوم و همراهان سلطان محمد برای اطلاع و آگاهی از عاقبت کار و سرانجام مبارزه پدر و پسر که یکی به منظور از دست ندادن تاج شاهی و دیگری به قصد جلوس بر تخت سلطنت ایران فعایت می­کرده­اند دست به تفال زدند و از دیوان کمال اصفهانی که در دسترس بود یاری جستند.
اسکندر بیک منشی راجع به این واقعه چنین نوشته است.

«... بالجمله چون این خبر سعادت اثر در اردو شایع گشت همگان را موجب استعجاب می­گردید تا غایت در دودمان صفوی چنین امری وقوع نیافته بود. راقم حروف از صدر اعظم قاضی خان الحسینی استماع نمودم که در سالی که نواب سکندرشان در قراباغ قشلاق داشت خواجه ضیاء الدین کاشی مشرف آلکساندرخان به اردو آمده بود از من سئوال نمود که : «خبر پادشاهی شاهزاده کامران در خراسان وقوع دارد یا نه ؟»

من در جواب گفتم که: «بلی به افواه چنین مذکور می­شود اما هنوز تحقق نپیوسته.»
دیوان کمال اسماعیل در میان بود، خواجه مشارالیه احوال شاهزاده را از آن کتاب تفال نمود، در اول صفحه یعنی این قطعه برآمد :

خسرو تاج بخش و شاه جهان         که زتیغش زمانه بر حذرست
   تحفه چرخ سوی او هر دم          مژده فتح و دولت دگرست
رای او پیر و دولتش برناست       دست او بحرو خنجرش گهرست
آسمان دوش با خرد می گفت       که به نزدیک ما چنین خبرست
که بگیرد به تیغ چون خورشید     هر چه خورشید را بر آن گذرست
خردش گفت، تو چه پنداری      عرصه ملک او همین قدر ست؟
نه، که در جنب پادشاهی او      هفت گردن هنوز مختصرت
باش تا صبح دولتت بدمد        کاین هنوز از نتایج سحر ست


» نظر