سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کی با کی خوبه ازدواج کنه؟طالع بینی ازدواج ماهها

پیوند زناشویی فروردین با سایر ماه ها
-------------------------------


فروردین با فروردین : ( خوب ) سازگاری مثبت واقع بینی و آگاهی به صفات مثبت یکدیگر


فروردین با اردیبهشت:
(متوسط) خودپسندی و میل به حاکمیت از ویژگی های مشترکشان می باشد


فروردین با خرداد : (بد ) پر جنب و جوش بی قرار تنوع طلب و سرکش


فروردین با تیر : ( متوسط ) برون گرا ایده آلیست امکان مشکل وجود دارد


فروردین با مرداد : (خوب ) پیوند موفقی خواهد بود چون هماهنگی وجود دارد


فروردین با شهریور : ( بد ) یکی پاک سرشت و انسان دوست دیگری جسور و جاه طلب


فروردین با مهر : ( بسیار خوب ) افرادی منصف و معتقد به تساوی حقوق زن و مرد


فروردین با آبان : ( بد ) آزادیخواه سلطه گر خواهان تنهایی و درون گرا


فروردین با آذر : ( عالی ) کم ترین اختلاف و هیاهو از مشخصات بارزشان است


فروردین با دی : (بد ) تفاهم چندانی با هم ندارند مرموز و محافظه کار می باشند


فروردین با بهمن : ( بد ) سلطه گر آرمان گرا موقعیت درک یکدیگر را ندارند


فروردین با اسفند : ( متوسط ) با مشکل مواجه است ممکن است پیوند خوبی باشد


» بدون نظر

گلزارنامه

 

از خزرشهر تا روزهای پس از دارکوب

دغدغه اصلی بدون صرف وقت

در موسیقی:

 

جوانانی که اواخر دهه هفتاد برای گشت‌وگذار به خزرشهر می‌رفتند یا علاقه نصفه‌نیمه به گیتار و گیتاریست‌ها داشتند، بهترین گزینه برای کشف هوش موسیقیایی محمدرضا گلزار هستند. آنها جوان خوش‌چهره‌ای را به یاد دارند که گیتار به دست به خزرشهر می‌آمد و برای خودش دستگاه عریض و طویلی داشت. با همین دم و دستگاه و چهره منحصربه‌فرد شاگردهای خوبی برای خودش دست و پا کرده بود و زندگی‌اش را از راه آموزش گیتار می‌گذراند. به همین خاطر تعداد عجیب‌وغریب هواداران و طرفداران برایش تازگی ندارد؛ او از همان روزهایی که اسم و عکسش روی هیچ پوستر و بروشوری نبود، برای خودش شهرتی دست‌و‌پا کرده و با همان زندگی می‌گذراند. بعد از این‌ها، از طریق رفقایش، پیام صالحی و برزویه بدیهی به گروه آریان راه پیدا کرد و برای اولین بار اسمش را روی پوستر و بروشور یک گروه موسیقی دید.

گروه آریان؛ دنیای پوستر و بروشور

داستان شکل‌گیری گروه آریان که بر کسی پوشیده نیست. یکی از روزهای معمولی سال‌های ??ـ??، علی پهلوان و پیام صالحی تصمیم می‌گیرند تا روزهای سخت دوران سربازی را با رویای یک گروه موسیقی شیرین کنند. این رویای شیرین و جذاب، خیلی سریع به حقیقت پیوست و «آریان» زاده شد. پیام و علی، رفقا و فامیل‌هایی که می‌شناختند، خبر کردند و گروه شکل گرفت. محمدرضا گلزار از طریق پیام و برزویه به آریان آمد و خیلی سریع تبدیل به یکی از چهره‌های مطرح این گروه شد. دقیقا به خاطر چهره‌اش و به خاطر خیل طرفدارانی که او را در همین حد می‌خواستند. در اینجای داستان است که می‌توان از یکی از گفت‌وگوهای قدیمی علی پهلوان مثال آورد: «ما در گروه آریان دو نفر داشتیم که وقتی روی صحنه می‌آمدند، صدای جیغ همه درمی‌آمد؛ محمدرضا گلزار و سیامک خواهانی. سیامک یک فرق دیگر هم داشت. وقتی دستش به آرشه‌اش می‌رسید، باز هم صدای همه درمی‌آمد. هر دو نفرشان هم قیافه‌های خوبی داشتند. می‌دانید که برای کار هنری، قیافه و اینجور چیزها خیلی مطرح است.» اما نمی‌شود بی‌انصافی کرد. اعضای گروه آریان روزهای خوبی را با رضا گلزار پشت سر گذاشتند. روزهای دور و خاطره‌هایی که طعم خوش موفقیت و شهرت را با خود می‌آورد؛ آن‌هم به این دلیل که آنها با هم کار را آغاز کردند. حالا فرق‌شان در این است که آریانی‌ها این شهرت و موفقیت را به تعداد ?? نفرشان تقسیم می‌کنند، اما یک نفر بود که می‌خواست همه چیز را به نام خودش بزند. از همان روزها بود که محمدرضا گلزار به یک مشکل برخورد. او آدم کار گروهی نبود، کسی نبود که بخواهد در دل یک گروه مطرح شود. ترجیح می‌داد به تنهایی رویاهایش را شکل دهد و اسمش به تنهایی مطرح شود. این فرصت را هم پیدا کرد؛ اولین کنسرت گروه آریان، در تالار حرکت برگزار شده بود که ایرج قادری جلو آمد و با گلزار آشنا شد. اما فرصت موردنظر تا زمان کنسرت‌های آلبوم دوم گروه آریان با نام «و اما عشق» به تعویق افتاد. در یکی از همین کنسرت‌ها بود که ایرج قادری رسما از گلزار دعوت کرد تا به سینما بیاید. از اینجا به بعد، کار سخت می‌شود. حالا از یک طرف با یک گروه موسیقی طرف هستیم که آینده روشنی دارد و از طرف دیگر با یک پنجره تازه، پنجره‌ای به وسعت سینما و با چهره‌ای گول‌‌زنک. مدیر برنامه‌های آریان توضیح می‌دهد که در آن زمان دست محمدرضا گلزار را باز گذاشته تا او به راحتی دست به انتخاب بزند. چرا که دلش می‌خواهد تمام اعضای گروه با تمام میل قلبی خود در گروه حاضر باشند. اعضای گروه هم می‌گویند که کم‌کاری نکرده‌اند. بارها پیش آمده که یک نفر از اعضا دلش بخواهد برود، و آنها... «برای همه‌شان آستین بالا زده‌ایم و به گپ‌وگفت نشسته‌ایم و او را منصرف کرده‌ایم. گلزار هم شبیه به بقیه، اما او انتخابش را کرده بود.» او ترجیح داد به دنیای سینما برود. مدیر گروه آریان، محسن رجب‌پور، چند وقتی پیش از این توضیح داده بود: «رضا آدم باهوشی است. اعتمادبه‌نفس و تلاش‌اش برای رسیدن به هدف، او را در بسیاری از کارها موفق می‌کند. اگر بررسی کرده باشید متوجه می‌شوید که او از اولین فیلم تا الان رشد قابل توجهی داشته و حتی در موسیقی هم حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد.» همین حرف‌هایی که او برای گفتن داشت، به گروه دارکوب رسید و این گروه، شد پله دوم حضور آقای گیتاریست. البته نه با عنوان همیشگی‌اش. او این بار یک پرکاشن‌نواز حرفه‌ای بود. جالب اینجاست که هنوز هم وقتی اعضای گروه آریان درباره گلزار صحبت می‌کنند، یاد روزهای دور رفاقت می‌افتند و سعی می‌کنند خاطره‌های ناخوشایند را فراموش کنند. آنها جمله‌ای ساده و ثابت دارند؛ «او یکی از اعضای گروه آریان بود، یکی از اولین افرادی که به ما پیوست اما راهش را به سمت سینما کشید و رفت.»

گروه دارکوب؛ من رفتم

چند ماه پیش از آنکه محمدرضا گلزار گروه آریان را ترک کند، به عنوان شاگرد پرکاشن در کنار همایون نصیری می‌ایستاد. همایون نصیری را با نام نوازنده اول پرکاشن در ایران می‌شناسند. نوازنده‌ای که با گروه‌ها و خواننده‌های زیادی همکاری داشته و تقریبا تنها مربی پرکاشن در ایران است. در سال ??، پس از جدایی گلزار از آریان و پیش از آنکه حضورش در سینما جدی شود، همایون نصیری و بازیگر تازه‌وارد به فکر تشکیل گروهی افتادند که سازهای هارمونیک و ملودیک را با پرکاشن‌های آمریکای لاتین تلفیق کنند. بعد از آن بود که دارکوب به دنیا آمد، با تکیه بر سازهای کوبه‌ای و تعدادی ساز ملودیک. بعدتر بود که حامد بهداد به عنوان خواننده به گروه پیوست و گلزار، پس از گذر از دوره‌های تمرینی به عنوان نوازنده پرکاشن در گروه حضور یافت. در آن زمان که بحث داغ محافل موسیقی و طرفداران گلزار علت لغو برگزاری کنسرت گروه دارکوب بود، او می‌خواست به یک پرکاشن‌نواز حرفه‌ای تبدیل شود. تمرین‌هایش را ادامه داد تا روزی که خبر رسید: کنسرت گروه دارکوب بدون حضور محمدرضا گلزار برگزار می‌شود. دلیل هم وجود داشت؛ محمدرضا گلزار، به گفته یکی دو نفر از دوستان مهم‌ترین دلیل برگزارنشدن کنسرت دارکوب در تالار اندیشه حوزه هنری بود. این یک واقعیت است که حضور ستاره‌ها باعث ایجاد جذابیت و البته حساسیت می‌شود. جذابیت برای خیل طرفدارانی که می‌آیند تا ستاره سینماشان را این بار در شمایلی متفاوت ببینند و حساسیت برای اهالی وزارت ارشاد که نمی‌دانند می‌خواهند با او و طرفدارانش چه کنند. نتیجه این شد که محمدرضا گلزار، هیچ وقت با نام پرکاشن‌نواز در ایران بر روی سن نیامد و هیچ‌کس نتوانست او را در این موقعیت ببیند؛ به جز آنهایی که در تمرینات گروه دارکوب حضور داشتند. اما سرنوشت محمدرضا گلزار با این ممنوعیت تغییر کرد.

گروه محمدرضا گلزار؛ آینده در هاله‌ای از ابهام

بعد از آنکه در میانه‌های تابستان امسال، خبر رسید گروه دارکوب کنسرت‌شان را برگزار می‌کنند، محمدرضا گلزار نامه‌ای در مطبوعات منتشر کرد که دیگر با این گروه همکاری نمی‌کند و هیچ‌کس به خاطر او بلیت‌های کنسرت دارکوب را نخرد. این‌طور شد که سالن اریکه ایرانیان در چند شب متوالی پر شد و دوستداران موسیقی برای شنیدن تلفیقی از سازهای ضربی و کوبه‌ای به سالن آمدند. اما یک انتظار برای دوستداران وجه موسیقیایی گلزار باقی ماند. او در نامه‌ای که برای مطبوعات نوشته بود، توضیح داد که می‌خواهد گروه موسیقی خودش را راه بیندازد و برنامه‌های گروه را در آینده به اطلاع می‌رساند. آینده‌ای که همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و روح طرفدارانش از آن خبر ندارد. این است محمدرضا گلزار، کسی که شبیه به بازیکن‌های فوتبال، زندگی موسیقیایی‌اش را از کوچه‌پس‌کوچه‌های خاکی شروع کرد و گیتار به دست در شهر می‌چرخید؛ اما هیچ‌وقت دغدغه مالی نداشت. او از همان ابتدای زندگی هنری‌اش، از همان روزهای کوچه‌پس‌کوچه‌های خزرشهر، نان چهره‌اش را می‌خورد و عجیب اینکه هیچ‌کدام از طرفدارانش انتظاری بیش از این، از او نداشتند. چه بسا، اگر دنیا دست همین طرفداران بود، او هنوز همان معلم گیتار ساده‌ای بود که هیچ‌وقت هم رنگ سن به خود ندید.

 


 

 

وقتی سوپراستار مربی می‌شود

کات؛ بازگشت به خانه اول

درورزش:

 

چه اهمیتی دارد که شایعه شده محمدرضا گلزار ممنوع‌الکار شده است.چه اهمیتی دارد که این چیزی فراتر از یک شایعه است و رنگ و بویی نه چندان خوشایند اماحقیقی دارد،او شاید ممنوع‌الکار شده باشد اما «ممنوع‌الحیات» که نشده است، پس می‌تواند کارهای دیگری انجام دهد،کارهایی که نه به همان اندازه حضور بر سردر سینماها و روی جلد رفتن نشریات رنگارنگ هیجان‌انگیز باشد،اما به شکل و شمایل دیگری می‌تواند شخصیت خبرساز بودنش را حفظ کند.

حالا در روزهایی که در حیطه سینما ممنوع‌الفعالیت شده بار دیگر به نقطه‌ای بازگشته که ازابتدا از آن جا ظهور کرد؛ و این نقطه،ورزش بود و والیبال.

در سال‌های گذشته، گلزار با حضور در تیم والیبال هنرمندان نشان داد که علاقه ویژه‌ای به این رشته ورزشی دارد. تیم والیبال هنرمندان در دو، سه سال گذشته در شرایطی که گلزار را به عنوان کاپیتان در اختیار داشت چندین بازی خیریه و دوستانه انجام داد شاید به همین علت است که این بازیگر همیشه خود را یکی از اعضای خانواده والیبال می‌داند.

اما هیچکس نفهمید علت اصلی بروز اختلاف میان رضا گلزار و بهمن سلطانی مربی سالهای گمنامی‌و نزدیکترین دوست پدرش چه بود؟تنها چیزی که از زبان بهمن سلطانی پس ازحضور جنجالی آقای ستاره در برنامه رضا رشیدپور و صحبت هایش درباره تیم والیبال هنرمندان به گوش رسید این بود:«گلزار بدون مشورت با من با شرکت چی‌توز قرارداد داخلی امضا کرد در حالی که ما با شیرآوران به عنوان اسپانسر قرارداد داشتیم،تیم والیبال هنرمندان متعلق به یک شخص و مخصوصا رضا گلزار نیست.من در آذر ماه 1381 تیم هنرمندان را تاسیس و ثبت کردم و حالا ایشان تیم را متعلق به خودش می‌داند،تیم در طول 3سال اول فعالیت‌هایش با هزینه شخصی من گردانده می‌شد و گلزار در برنامه شب شیشه‌ای همه چیز را انحصاری کرد.»

این گلایه‌های بهمن سلطانی‌ست، همان کسی که روزی می‌گفت رضا سهم زیادی در حضور مردم در سالن‌های والیبال دارد و حالا به نظر می‌رسد دل خوشی از شاگرد قدیمی‌اش ندارد.

کسانی که رضا را از سالها پیش می‌شناسند می‌دانند که او قبل از اینکه موزیسین،گیتاریست،بازیگر،سوپراستار،مدل و خیلی چیزهای دیگر باشد فقط ورزش می‌کرده است و آخرین تیمش هم شهرداری منطقه 16 بود.اسپک‌های پرقدرتش او را خیلی زود تبدیل به یکی از بازیکنان سطح باشگاهی کرد اما از آن جایی که تحصیلات دانشگاهی از نظر خانواده گلزار به هر چیزی ارجحیت داشت والیبال حرفه‌ای خیلی زود جایش را به تحصیل در رشته مهندسی مکانیک داد.

محمدرضا گلزار برای گشوده شدن درهای شهرت راه سینما و در کنار آن موسیقی را انتخاب کرد،دری که نه تنها شهرت که ثروت و محبوبیت دور از انتظار را برایش به همراه داشت.اما این پایان راه فعالیت‌های ورزشی‌اش نبود.در سال‌های گذشته، گلزار با حضور در تیم والیبال هنرمندان نشان داد که علاقه ویژه‌ای به این رشته ورزشی دارد، اگر چه عده‌های معتقدند حضور او در تیم والیبال هنرمندان بیش از آنکه جنبه ورزشی داشته باشد،از منظر تبلیغاتی و خبرسازی مورد توجه مسوولین تیم بود،اما از سویی این بحث هم مطرح می‌شود از آنجایی که تمام اعضای این تیم را هنرمندانی چون:امین حیایی،پژمان بازغی،سام درخشانی،حمیدرضا پگاه،سروش گودرزی و حسام نواب‌صفوی تشکیل می‌دادند،انتخاب محمدرضا گلزار به عنوان کاپیتان جنبه حرفه‌ای‌تر کردن سطح تیم را داشته است.

اما امسال در روی پاشنه زندگی حرفه‌ای سوپراستار جوان سینمای ایران نچرخید و داستان ممنوع‌الکار شدنش همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار داد و در نهایت باعث شد تا او راه دیگری را برای خبرساز شدن در پیش بگیرد.جذابیت‌های فراوان دنیای ورزش، محمدرضاگلزار را هم در امان نگذاشت و با وسوسه وحشتناک خود، پای او را هم بار دیگر به حیطه خود ‌کشاند.

بله به همین راحتی،حالا او روی نیمکت فنی یک تیم والیبال می‌نشیند.چندهفته‌ای است که در لیگ برتر والیبال ایران به عنوان مربی بدنساز تیم «ارتعاشات صنعتی» مشغول به کار شده و حضور او روی نیمکت این تیم انتهای جدولی لیگ والیبال ایران، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.

پنجم آذرماه ???? بود که این خبر منتشر شد که محمدرضا گلزار به کادر فنی تیم «ارتعاشات صنعتی» اضافه شده و وی مربی بدنساز این تیم خواهد بود.

چهارشنبه ? آذرماه، گلزار برای اولین مرتبه روی نیمکت تیم ارتعاشات نشست. این تیم تهرانی در هفته هشتم لیگ، در سالن والیبال ورزشگاه آزادی میزبان تیم «بیم مازندران» بود و عکاسان زیادی به مجموعه آزادی رفته بودند تا از حضور ستاره معروف سینمای ایران در لیگ والیبال عکس بگیرند. البته حضور گلزار هم چندان برای ارتعاشات چاره‌ساز نشد و این تیم در سه گیم متوالی مغلوب میهمان خود شد و در رده دوازدهم جدول قرار گرفت تا مشخص شود که گلزار و دیگر مربیان ارتعاشات چه کار سختی برای بالاکشیدن این تیم بر عهده دارند. ارتعاشات در هفته‌های نهم و دهم هم به همراه مربی مشهورش به تیم‌های «بانک صادرات» و «سنگ آهن» باخت تا شرایطش در جدول بدتر هم شود.

پس از مربی شدن محمدرضا گلزار برای علاقه‌مندان به ورزش و سینما دو سوال اساسی به وجود آمد. نخست این که چگونه بازیگر سینمای ایران از تیم ارتعاشات سر در آورد، که در پاسخ به این سوال به روابط دوستانه‌اش با «شهیدیان»، مدیر عامل باشگاه اشاره می‌کند: «هرگز به دنبال پول نبوده‌ام و به خاطر دوستی‌ای که با مدیر عامل ارتعاشات داشتم به این تیم پیوستم و قصد من این بود که تا حدودی ورزش و هنر را به هم گره بزنم. مطمئنم مدیر عامل باشگاه می‌توانست مربی بدنساز حرفه‌ای‌تری برای تیمش داشته باشد اما به خاطر سابقه دوستی که با هم داریم این تصمیم را گرفت.» و سوال دوم این است که چرا گلزار به عنوان مربی بدنساز مشغول به کار شده است؟ آیا او در زمینه بدنسازی تخصص دارد؟ «من چند سال در باشگاه اکسیژن کار بدنسازی انجام دادم. بنابراین تجربه لازم برای انجام این کار را دارم.» جالب این که گلزار تنها در بازی‌های خانگی، تیمش را همراهی می‌کند.

اما آیا می‌توان سیاست‌های اتخاذ شده مسوولان باشگاه را برای جذب مخاطب نادیده گرفت.انکار این مساله قسمت طنز داستان است.علی ‌پورعروجی سرمربی این تیم می‌گوید: «او قبل از این که هنرمند شود یک والیبالیست بوده است و ما از وجود او به عنوان مربی بدنساز استفاده خواهیم کرد. گلزار جزیی از جامعه والیبال است و حضورش را در کنار تیم به دلیل این که به بازیکنان و هواداران انگیزه می‌دهد، غنیمت می‌شماریم. قرارداد گلزار با تیم ارتعاشات یک ساله و برای این فصل است و هنوز مشخص نیست که حضور بازیگر مطرح سینمای ایران در سالن‌های والیبال ایران بلندمدت خواهد بود یا خیر. از طرفی برخی از کارشناسان والیبال ایران بر این باورند که با توجه به وضعیت این تیم در جدول، احتمال سقوطش به دسته پایین‌تر وجود دارد و کادر فنی این تیم تهرانی متشکل از علی ‌پورعروجی، رضا ابراهیمی‌و محمدرضا گلزار برای بالا کشاندن آن کار سختی دارند. هرچند که مربی بدنساز ارتعاشات نسبت به آینده تیمش کاملاً خوش‌بین است.باید منتظر ماند و دید آیا پس از اسفندماه و گذشتن یک سال از ممنوع‌التصویر بودن گلزار، محرومیت او برطرف می‌شود و از آن به بعد هنوز هم به فعالیتش در لیگ والیبال ادامه می‌دهدیا خیر.او ورودش به سینما و موسیقى را تنها عامل کمرنگ شدن فعالیتش در والیبال مى‌داند: «مدتى که وارد حرفه سینما و موسیقى شدم مرا از والیبال دور کرد، همین و با سابقه‌اى که در والیبال دارم حالا عجیب نیست که دوباره وارد والیبال شده‌ام.من خودم را از خانواده والیبال می‌دانم. درحال حاضر هم بسیارخوشحالم که به جمع والیبالیست‌ها برگشته‌ام.

اینکه او مرتب با رسانه‌های خبری و خبرگزاری به گفتگو می‌نشیند و شرایط تیم و علت حضورش را در ارتعاشات صنعتی توضیح می‌دهد،خود گویای این است که تلاش می‌کند تا علامت‌های سوال بیشماری را که در ذهن هوادارانش به وجود آمده پاسخ دهد.چیزی که می‌تواند نکته قابل تاملی در این راستا باشد این است که ورزشی‌ها زیاد در سینما موفق نبودند،و برای همین امیدواریم اوضاع برای سینمایی‌ها در ورزش متفاوت باشد.شاید این بهترین راه برای باقی ماندن در عرصه خبرسازی و چهره ماندن باشد،در روزگاری که سینمای بی‌رحم خیلی زود سوپراستارها را خانه‌نشین و محو می‌کند تیز هوشی و زیرکی سوپراستار ما باعث شد تا غیبتش در سینما با ترفند حضور در صحنه ورش توجیه شود.

 

 


 

یک سالن عجیب و غریب با مدیریت ستاره

آرایشگاه مردانه

با عکس‌های تک‌نفره

درتجارت:

خلاصه‌ مطلبی که پیش رویتان قرار دارد این است که در دوره ممنوع‌الکارشدن گلزار، خیلی به آقای ستاره سخت نمی‌گذرد. او فعالیت‌های متنوعش را با جدیت ادامه می‌دهد. در شرایطی که شماره تلفنش دست هزاران نفر می‌چرخد و آدرس خانه‌اش را به عنوان نقل و شیرینی به هم تعارف می‌کنند، در حالی که جوانان تهرانی بعد از رد شدن از کنار او، داستان‌های رفاقت‌شان با گلزار را با آب‌وتاب تعریف می‌کنند، چرا بازیگر باید از فرصتی به این بزرگی چشم بپوشد؟ نتیجه آن هنرنمایی‌ها و فرصت‌طلبی‌ها و تیزهوشی‌ها اینجا به چشم می‌آید. محمدرضا گلزار یک سالن اختصاصی «آرایشی/ ورزشی» به راه انداخته که نمونه کامل و واقعی آن چیزی است که طرفدارانش از او می‌خواهند. سالنی که محمدرضا گلزار در اختیار دارد، معجونی جذاب است. جوانان ایرانی می‌توانند خودشان را برنزه کنند، می‌توانند از امکانات آرایشگاهی آن استفاده ببرند، می‌توانند از خودشان عکس‌های خوب و جذاب بیندازند و از همه اینها مهم‌تر، می‌توانند محمدرضا گلزار و برادرش را از نزدیک ببینند. البته این جوان‌های موردنظر، تنها مردانی هستند که دل‌شان می‌خواهد با ترفندهای وی‍ژه شبیه به ستاره سینمای ایران شوند. حضور خانم‌های محترم هم اکیدا ممنوع است؛ مبادا به گوش اداره اماکن برسد و بازیگر را از نان خوردن بیندازند. اصلا مجوز این سالن برای مردان صادر شده و تنها آنها می‌توانند از امکانات آن استفاده کنند. به غیر از استخر اختصاصی که تنها شخص محمدرضا گلزار می‌تواند در آن شیرجه بزند. وگرنه سالن، یک سالن ورزشی بالای شهری است. از آنهایی که نمونه‌اش را می‌شود در فیلم‌ها و سریال‌ها دید و انگشت به دهان گرفت. گلزار تمام دارایی‌هایش در زمینه مد و عکس و هنر را در همین سالن یک‌جا جمع کرده و می‌خواهد از این طریق زندگی‌اش را بگذراند. اگر قیمت‌هایی که سر به فلک می‌گذارند را کنار بگذاریم، این سالن، تنها فرصت گلزار برای فرار از دست تیغ تیز ممنوع‌الکارشدن است. جایی که او، مهم‌ترین بیزنس زندگی‌اش را راه می‌اندازد و سعی می‌کند از طریق طرفدارانش پول خوبی به جیب بزند. در این مواقع عده‌ای هستند که می‌گویند: «او نان تیزهوشی‌اش را می‌خورد، نوش جانش!».

 

 

چرخی در کلوپ‌های طرفداران

خوشبختی یعنی

یه عکس و امضا

دردنیای مجازی:

«منت سر تقویم‌ها گذاشتی و بهار را خجالت دادی، فروردین را سرافراز کردی، روز یازده فروردین را تا ابد شرمنده خودت کردی، و بقیه روزهای سال را حسرت به دل گذاشتی. چه اقبالی داشت فصلی که تو تحویلش گرفتی و افتخار پا نهادنت به زندگی را به شکوفه‌های بهار دادی. محمدرضا گلزار عزیز، فرشته آسمانی، تولدت مبارک.» در بیشتر کلوپ‌های طرفداران هنرمندان با چنین کلمه‌هایی روبه‌رو می‌شوید، اما در مورد گلزار داستان شکل اغراق‌شده‌ای به خود می‌گیرد. مثلا یکی از طرفداران گلزار می‌تواند با آب‌وتاب، داستان روزی را تعریف کند که برای گرفتن عکس و امضا پارتی جور کرده و به پشت‌صحنه فیلمش رفته و او را دیده. می‌تواند تعریف کند که او یکی از خوش‌برخوردترین بازیگران سینمای ایران است و به همین خاطر تا ابد عاشق او خواهد ماند. داستان تا جاهای باریک‌تر هم کشیده می‌شود؛ مثلا یکی از موضوعات موردبحث در کلوپ طرفداران گلزار این است: «کی حاضره با گلزار ازدواج کنه؟ خجالت نکشید، بگید!» عجیب اینجاست که طرفداران موردنظر انگار که واقعا گلزار از تک‌تک‌شان خواستگاری کرده، به سئوال پاسخ داده‌اند: «به نظر من فقط قیافه مهم نیست.» ابعاد گسترده این خواستگاری خیالی تا جایی پیش می‌رود که یک نفر می‌آِید و می‌گوید: «اما من همیشه عاشقشم و از خدامه!»

***

طرفداران هر هنرمندی به سادگی می‌توانند در سایت‌های شخصی‌شان برای یک بازیگر تبلیغ کنند و بی‌توجه به کیفیت بازی‌اش او را دوست داشته باشند. می‌توانند بهتر از خبرگزاری‌ها عمل کنند و تمام خبرهای مربوط به بازیگر را در کنار هم قرار دهند. در همین سایت‌هاست که می‌شود محمدرضا گلزار بازیگر را در کنار محمدرضا گلزار والیبالیست دید و نیم‌نگاهی هم به چهره‌اش در حال گیتارزدن انداخت. اخبار زندگی خصوصی گلزار هم در صدر خبرهای پربیننده قرار دارد و این طرفداران پروپاقرص به‌خوبی می‌توانند گزیده‌ای از تمام دل‌به‌خواهی‌های بازیگر را جمع‌آوری کنند. در مجموعه این دل‌به‌خواهی‌ها می‌شود ماکارونی و قرمه‌سبزی را هم پیدا کرد. این طرفداران دوآتشه، نسبت به خبرها و اتفاقات دوروبر گلزار هم واکنش نشان می‌دهند و خبر ممنوع‌الکارشدن او را با جدیت نفی می‌کنند؛ اما درعین‌حال می‌توانند توضیح دهند ماشین مورد علاقه‌اش ب‌.ام.‌و است و خیلی مادرش را دوست دارد.

***

روزی که «توفیق اجباری» اکران شد، عده‌ای به محمدحسین لطیفی اتهام زدند که او فیلمش را قربانی سوپراستار سینمای ایران کرده است. ستاره‌ای که با حاشیه‌هایش فیلم‌های سینمایی زیادی را معطل نگه داشته و حالا 90 دقیقه دوربین را به دنبال خود می‌کشاند تا جاه‌طلبی‌‌اش را ارضا کند. طرفدارانش هم برای 90 دقیقه دوربین را فراموش کردند و خودشان را به جای باران کوثری گذاشتند. ـ‌باران در «توفیق اجباری» نقش همسر گلزار را بازی می‌کرد‌ـ؛ این عده از طرفداران، در واقع جماعتی شبیه به بهاره رهنما بودند. عده‌ای که زندگی‌شان را در خدمت بازیگر می‌گذاشتند و نمی‌گذارند زندگی‌اش روند عادی و طبیعی داشته باشد. در همان فیلم هم بود که گلزار در 90 دقیقه تلاش کرد به تماشاچی بفهماند که با مهناز افشار ازدواج نکرده و آنها صرفا همکارهای خوبی برای هم هستند. این‌ها تلاش‌های گلزار برای خروج از حاشیه‌هایی است که به او، شهرت و خبرسازی‌اش جان می‌دهند.

***

برای نمونه به بخشی از اطلاعات شخصی او نگاه کنید. این موارد که تعدادشان به هفتاد و چند مورد می‌رسد در یکی از وبلاگ‌های طرفدارانش نوشته شده است. «در بچگی فکر می‌کرده که یه روزی حتما دندانپزشک می‌شه. به ایتالیا، فرانسه، انگلیس، آلمان، آمریکا و تقریبا تمامی کشورهای قاره اروپا سفر کرده. به فریدون زندی علاقه داره. در دوران کودکی عاشق اسباب‌بازی‌هایش بوده و هیچ گاه از آنها جدا نمی‌شده. عاشق شکلات است. بهترین هدیه تولدش را یک تابلوی نقاشی که توسط یک هنرمند خردسال از صورتش کشیده شده، می‌داند. مردم و هوادارانش را بسیار دوست دارد و به آنها احترام می‌گذارد. شهرتش را از لطف زیاد مردم نسبت به خودش می‌داند.» حالا راست و دروغ این علایق به عهده همان طرفداران، اما واقعیت این است که چه کسانی جز همین طرفداران، قدرت یکه‌‌تازی به بازیگر داده‌اند؟ وقتی یک جماعت با ذره‌بین به دنبال کوچکترین ماجراهای زندگی بازیگر می‌گردد، چه اتفاقی می‌افتد؟ گلزار در کنار خیل انبوه طرفدارانش قدرتی ماورایی پیدا می‌کند؛ قدرتی که به او اجازه می‌دهد دستمزدی غیرواقعی طلب کند و هر حرکتی که دلش می‌خواهد به همین پشتوانه انجام دهد؛ و رمز موفقیتش تنها یک گزینه است: مردم‌داری و برخورد خوب با طرفدارانی که از سر و کولش بالا می‌روند. آن هم در شرایطی که احتمالا هیچ‌کدام از این طرفداران نمی‌دانند اصلی‌ترین دلیل جذابیت‌ها و حاشیه‌سازی‌ها برای گلزار، خودشان هستند. خبرهایی که به پشتوانه حضورشان تولید می‌شود، چند دست می‌چرخد و گلزار را به شکل یک قهرمان واقعی به آنها بازمیگرداند


» بدون نظر

گلزارنامه(ادامه)

 

 

 

 

 

 

یاد حرف‌های رامبد جوان می‌افتم که می‌گفت هیچ‌وقت دلش نخواسته شاملو را از نزدیک ببیند؛ شاملوی بزرگ را. با این که چندبار هم فرصت‌اش پیش آمده، نخواسته برود جلو و استاد را ببیند. با همان لحن شیرین می‌گوید: «باید می‌رفتم جلو چی می‌گفتم؟ که استاد خیلی شعرهای شما را دوست دارم؟ که من یکی از طرفدارهای شما هستم؟ چه حرف‌های مبتذلی. فکر کن چقدر از این حرف‌ها شنیده. بعد فکر کن جلوی تو راه می‌رود و اخلاق‌اش هم شاید خوب نباشد، و همه افسانه‌ای که تو در ذهن‌ات ساخته‌ای خراب شود...» البته من از روح شاملوی بی‌همتا عذر می‌خواهم که یاد او را در چنین مطلبی زنده کردم. جایی که قرار است از یکی از ستاره‌های سینمای رقت‌انگیز ایران بنویسم.

ستاره! سوپر استار! بعضی وقت‌ها فکر می‌کنی بهتر است این ستاره‌ها را هیچ‌وقت از نزدیک نبینی، بگذاری همان تصویری که ازشان در ذهن داری حفظ شود. همان تصویری که پرده سینما یا توجه عامه از یک شخصیت خلق می‌کند. بعد فکر کن می‌روی می‌نشینی با آقای ستاره گفت‌و‌‌گو کنی، کسی که قرار است تجسم آرزوهای این همه جوان باشد و آن‌وقت... ستاره که شروع به صحبت می‌کند یاد همه آن دخترکانی می‌افتی که تا تصویرش روی پرده می‌آید برایش جیغ می‌کشند و چشم‌هایشان پر از اشک می‌شود. فکر می‌کنی اگر اینجا بودند و ستاره آرزوهایشان را می‌دیدند چی ممکن بود بگویند. ستاره‌ای که احتمالا همه خوانده‌هایش به چندتا فیلمنامه (چه فیلمنامه‌های وزین و عمیقی هم!) خلاصه می شود، اما می‌خواهد حرف‌های فلسفی بزند. ستاره‌ای که خود را یکی از ذخایر عالم خلقت می‌داند، دلش می‌خواهد داد دل از همه آنها که به رسمیت نمی‌شناسندش بگیرد، اما کو جسارت. همین هم می شود که بعد وقتی مصاحبه را خواند ناگهان به صرافت می‌افتد، آن را تکذیب کند و اجازه چاپ ندهد. آقای ستاره، چهره پرفروش سینمای ایران که می‌تواند کسانی را ترغیب کند تا برایش همه سوال و جواب‌های مصاحبه‌های مکتوب را آماده کنند، به جایش یادداشت بنویسند و برای روزنامه‌ها بفرستند و خلاصه فضایی بسازند تا او، همچنان که با دوستان به ضیافت است، شانی از روشنفکری نیز داشته باشد. ستاره‌ای که من دیدم اما، برای همین‌جا خوب است که هیچ رسانه‌ای او را به حرف‌زدن وانمی‌دارد، هیچ میکروفونی مقابل‌اش گرفته نمی‌شود و هیچ دوربینی نیست که حاشیه‌ها را به ثبت برساند. در این فضاست که می‌شود بی‌دست به قلم بردنی مقاله نوشت و بی‌نیازی به تجربه و آشنایی، یک‌شبه روزنامه‌نگار شد و از مد گرفته تا محصولات فرهنگی، از تربیت کودک گرفته تا همه چیز، پیشنهاداتی به خلق‌الله داد. ملتی که نمی‌دانند پشت تصویر ستاره چه در گذر است.

آخر سر یاد حرف‌های مارلون براندوی کبیر می‌افتم که گفته بود: «ستاره سینما آدم مهمی نیست. فروید، گاندی و مارکس آدم‌های مهمی هستند. بازیگری سینما کاری کسالت‌بار و بچگانه است و بیش از آن هیچ.» و تازه فکر کن کسی که اینها را گفته خودش چه غولی بوده. فکر کن ستاره ما اگر اینها را بشنود (تازه به شرطی که فروید و بقیه را بشناسد) چه حالی می‌شود. آن وقت من از براندو و فروید و مارکس و گاندی و شاملو و رامبد جوان عزیزم عذر می‌خواهم که در این مطلب یادشان رفت. به خاطر ستاره است دیگر


 

شکلات شیرین

 

جایگاه و موقعیت محمدرضا گلزار در سینمای ایران را چگونه باید ارزیابی کرد؟ با همه سرک کشیدن‌های او در حوزه‌های مختلفی که حالا کار به مربیگری والیبال هم رسیده است او بیش از هر چیز ستاره سینماست. ستاره‌ای خوش‌سیما که حضورش در هر فیلمی (واقعا هر فیلمی) می‌تواند به سازندگانش اطمینان بدهد که گیشه‌ای مطمئن در انتظارشان است. محمد‌رضا گلزار ستاره بی‌گفت‌وگوی سینمای ایران در دهه 80 است. بازیگری که موقعیتش با فردین ستاره سینمای عامه‌پسند دهه چهل مقایسه شده و اتفاقا سنگین‌ترین شکستش هم با حضور در بازسازی فیلمی از فردین رقم خورده است. شکست «گل‌ یخ» در این سال‌ها برای گلزار تکرار نشده است؛ هر چند که او در فیلم‌های بدتر از این ساخته پور‌احمد هم ظاهر شده، اما گویا تماشاگر این سال‌ها، کنجکاوی غریبی برای دیدن هر فیلمی را دارد که او در آن جلوی دوربین رفته باشد. فیلم‌های زیادی را می‌توان نام برد که بدون او، با فروشی پایین از پرده خداحافظی می‌کرده‌اند. طبیعی است که هر وقت از او استفاده هوشمندانه‌تر (آتش‌بس) یا فرصت‌طلبانه‌تری (توفیق اجباری) صورت گرفته، رکورد فروش هم جابجا شده ولی در کل حتی در نقش‌های نابجا (تله) و کم‌مایه (کلاغ پر) هم او توانسته تماشاگر را به سالن بکشاند. «مجنون لیلی» آخرین فیلم گلزار که روی پرده رفت، فروشش را قطعا مدیون اوست و دلیل این که به اندازه مثلا «دایره زنگی» نفروخت، این بود که تماشاگر با توجه به حضور کم گلزار، احساس کم‌فروشی می‌کرد.

وضع گلزار شبیه تیم سرخ‌پوش محبوب پایتخت است که حتی در روزهایی هم که خوب بازی نمی‌کند می‌تواند در یک روز غیر تعطیل وسط هفته، 50 هزار تماشاگر را به استادیوم بکشاند. در این سال‌ها، گلزار چنین جایگاهی داشته است. شاید بازی در فیلم مهرجویی یا بیضایی، می‌توانست شانیت گلزار را بالاتر ببرد ولی فارغ از فرصت‌های از دست رفته، او در شرایط فعلی هم به‌عنوان یکی از ارکان سینمای بدنه، چهره‌ای مهم، بحث‌‌بر‌انگیز و قابل مطالعه است. در سینمای ایران، آن هم در روزهایی که بحران اقتصادی بیشتر از گذشته تهدیدش کرده، گلزار یکی از ابزارهای مهم جذب مخاطب است. سینمایی که البته از تبدیل شدن به صنعتی سرگرمی‌ساز فاصله‌ای بعید دارد. دقیقا به همین دلیل است که مهم‌ترین ستاره پولسازش بیشتر در فیلم‌هایی ظاهر شده که کیفیتی زیر استاندارد دارند. هرچند به‌نظر می‌رسد که برای تماشاگر دیدن آقای ستاره‌ روی پرده سینما، بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد. این که چنین موقعیتی تا چه اندازه می‌تواند دوام بیاورد البته بحث دیگری است. به خصوص اینکه سینمای ایران نشان داده که توانایی به هرز کشاندن هر قابلیتی را دارد.

در جایگاه یک ستاره، گلزار مرد بی‌گفت‌وگوی سینمای ایران است. با سیمایی جذاب و چهره‌ای شیرین که به کام تماشاگر امروز خوش آمده است. با تمام تفاوت‌های طیف مخاطبان فردین در دهه 40 و گلزار دهه 80، نمی‌توان از این نکته گذر کرد که شرایط نامطلوب اقتصادی توده‌ها، در گرایش بیشتر به سینمای عامه‌پسند نقش مهم و موثر داشته است. وقتی چهره واقعیت بیرونی تلخ است، طبیعی است که تماشاگر به چهره‌های شیرین و برخوردار از نوعی معصومیت گرایش داشته باشد. بی‌جهت نیست که گلزار هم مانند فردین، حاضر به بازی در نقش منفی نشده و نخواسته چهره مثبت و رویایی خود را در ذهن دوستدارانش مخدوش کند. اگر فردین کارگر الکی‌خوش و بی‌سواد جنوب شهری سینمای فارسی بود و گلزار جوان اتو‌کشیده و تحصیل‌کرده (و اغلب هم دکتر و مهندس) سینمای عامه‌پسند است، چندان اهمیت ندارد؛ مهم این است که هر دو خوش قلب و مهربان هستند. دنیای سینمای عامه‌پسند ایران بسیار ساده است و قهرمانانش نیز از این سادگی برخوردارند؛ همچنان که مشکلات سر راه قهرمان ساده‌اند یا دست‌کم با راه‌حل‌های ساده می‌توان آن‌ها را مرتفع کرد. چنان که فیلمی چون «غزل» در کارنامه فردین استثنا بود، فیلم تلخ «بوتیک» هم دیگر برای گلزار تکرار نشد. بزنگاه‌‌هایی این چنین نشان می‌دهد که ستاره می‌تواند از قالب‌های کلیشه‌ای خود خارج شود. چهره متفکر و اندوهگین گلزار در «بوتیک» در هیچ فیلم دیگرش تکرار نشد. به این دلیل ساده که سینمای بدنه ایران از او«کما» و «آتش‌بس»‌ می‌خواهد. چونان مشکلاتی که شیرینی‌‌‌اش به مذاق تماشاگر خوش بیاید، نه قهوه‌ای تلخ که هوشیارش کند. می‌شود امیدوار بود که گلزار در ادامه مسیرش جایی هر چند اندک برای بازی در نقش‌های متفاوت باقی بگذارد ولی واقعیت این است که باید او را در جایگاهی که قرار دارد پذیرفت و تحلیل کرد. خودش هم نشان داده که محبوبیت میان عامه مردم و پول‌سازی در گیشه را به کسب شان و اعتبار هنری ترجیح می‌دهد. در مقام مقایسه اگر بهرام رادان بازیگر بسیار بهتری است و نوع دیگری از سینما را نمایندگی می‌کند، به شهادت آمار فروش فیلم‌هایشان از محبوبیت گلزار فاصله‌ای قابل توجه دارد. فیلم‌های رادان هر گاه که موضوع جذاب و بحث‌‌برانگیزی داشته‌اند، فروش خوبی داشته و هرگاه چنین نبوده خبری از گیشه پررونق نبوده است. درحالی که در این سال‌ها، گلزار در ضعیف‌ترین و زیر استانداردترین فیلم‌های سینمای ایران هم عاملی برای فتح گیشه بوده است، تماشاگر رادان «ازدواج صورتی» را نمی‌پذیرد و فیلم شکست سنگینی در گیشه می‌خورد ولی گلزار در فیلم‌هایی در حد «ازدواج صورتی» و حتی شاید چند پله پایین‌تر از این فیلم هم باعث تضمین گیشه شده است.

گلزار می‌تواند در همین مسیر و با همین شمایل ستاره‌گون، انتخاب‌های بهتری داشته باشد. خیلی از بازیگران محبوب دهه‌های گذشته با افتادن در دام کلیشه‌ها، موقعیت خود را از کف دادند. در مورد گلزار شاید این اتفاق به سادگی رخ ندهد. در شرایط فعلی شاید مهم‌ترین کار این باشد که سینمای ایران از یکی از معدود نشانه‌های جذب مخاطب خود مراقبت بیشتری کند. مرد فاتح گیشه‌ها، حتی اگر نخواهد فیلم خوب بازی کند، می‌تواند همچنان به سرپا نگه داشتن سینمای نحیف بخش خصوصی کمک کند. خودش هم نشان داده که به ایفا کردن چنین نقشی راضی است. اگر حاشیه‌ها اجازه داد و اگر دستمزدهای وسوسه‌‌برانگیز گذاشت، شاید وقتی دیگر بتوانیم او را در فیلم‌های متفاوت هم مشاهده کنیم. در شرایط فعلی اما باید به همین شیرینی شکلات قناعت کنیم



 

 نفوذی

یک ضرب‌المثل چینی می‌گوید: «برای مبارزه با دشمن‌ات، راه و روش‌اش را یاد بگیر». اگر قبول کنیم در این سال‌ها، پاشنه آشیل ستاره‌ای به نام محمدرضا گلزار، خبرها و شایعاتی است که در مطبوعات از او نقل می شود، حضور او در مقام دبیر سه بخش یک نشریه اتفاق عجیبی نیست. محمدرضا گلزار در آستانه یک تغییر و تحول اساسی در زندگی قرار دارد؛ تغییر و تحولی که نام او را از یک بازیگر صرف به یک مربی بدنساز، روزنامه‌نگار و مدیر یک موسسه تغییر می‌دهد. این ستاره پرطرفدار ایران، در حال حاضر مشغول خرج‌کردن تمام محبوبیت و علاقه تماشاگران به نفع کسب عنوان‌های تازه است. روزنامه‌نگاری، یکی از آخرین حرکت‌های او در این مسیر است، حرکتی که مهم‌ترین نتیجه‌اش به‌دست‌آوردن پایگاهی مناسب در دل دشمن است. همان دشمنی که او را ستاره نورسیده نامید، از بازیگری‌اش انتقاد کرد و تمام خبرهای مخفی زندگی‌اش را منتشر کرد. گزارش زیر مسیر نفوذ او به سنگر دشمن را نشان می‌دهد.

 

تا پیش از اکران فیلم «شام آخر»، طرفداران عالم موسیقی پسر جوان گیتاریست گروه آریان را خوب می‌شناختند، اما اکران این فیلم و بعد از آن اکران فیلم «سام و نرگس»، این جوان خوش‌چهره گیتاریست را به یک ستاره نو رسیده در سینما تبدیل کرد. بعد از آن ناگهان محمدرضا گلزار از گروه آریان جدا شد و یکباره به سوپراستاری تبدیل شد که هر روز با یک خبر یا گزارش جنجالی از زندگی شخصی‌اش در مطبوعات ایران حاضر می‌شد. روزهای اول این توجه به مذاق گلزار خوش آمد و کاری به کار دروغ‌ها و شایعات منتشره نداشت، اما بعد از مدتی نشریات زرد، مایه عذابش شدند و کار به جایی کشید که به دادگاه رفت و علیه یکی از این نشریات شکایت کرد. بعد از این دادگاه او تصمیم گرفت که دیگر کاری به کار این مطبوعات نداشته باشد و اجازه دهد مطبوعات هر چه دوست دارند درباره او بنویسند و او هم با اهالی مطبوعاتی قهر باشد. اما در یک سال گذشته، اتفاقات عجیب و غریبی در زندگی او افتاده؛ آشنایی‌اش با چند روزنامه‌نگار و منتقد سینمایی، او را با دنیای مطبوعات آشتی داد و عکس رضا گلزاری که تا دیروز عکس اول تمام نشریات زرد بود، روی جلد مجله «شهروند امروز» نشست. بعد از این مصاحبه دیگر خبری به‌جز همان شایعات همیشگی از رضا گلزار نبود تا این‌که مدیران مجله رویش تغییر کردند و نام گلزار در شناسنامه این مجله ثبت شد.

 

دبیر سرویس ستاره‌های موسیقی و سینما و همین طور مشاوری خوب برای معرفی مدهای تازه؛ این تمام عنوان‌های کاری گلزار در مجله رویش است. در روزهایی که مطبوعات ایران به سمت تخصصی شدن پیش می‌روند، مجلات مختلف با نگاه به یک قشر خاص روی کیوسک می‌آیند و هر خبرنگاری به دنبال پیداکردن یک حوزه مشخص است، حضور گلزار در سه حوزه مختلف بدون هیچ تجربه و کار مطبوعاتی عجیب و غریب است. آن منبع موثق دلیل این حضور همه‌جانبه را اشراف کامل گلزار به خبرهای عالم سینما و موسیقی می‌داند و البته خوش‌پوشی و اطلاع کامل از مد روز دنیا. او معتقد است که محمدرضا گلزار قبل از ورود به سینما لیسانس مهندسی‌اش را گرفته و همین دلیل خوبی برای این است که قبول کنیم، گلزار بی‌سواد نیست و سبک و سیاق نوشتن مطبوعاتی را بلد است (البته ما هم اشاره‌ای به دقت و وسواس گلزار به مطبوعات و دنبال کردن تمام خبرهای مربوط به خودش نمی‌کنیم). منبع موثق ما می‌گوید که در این مدت نتیجه کار گلزار در مجله رویش خوب بوده و او هر روز بیشتر از قبل با کار در عالم مطبوعات آشنا می‌شود.

 

پیداکردن دلیل اصلی حضور گلزار در مطبوعات کار سختی است. او حاضر به گفت‌وگو نیست و اگر هم بخواهیم به شایعات و حرف‌های اطراف او توجه کنیم، نتیجه درستی نمی‌گیریم. شایعات و حاشیه‌ها دلیل اصلی این حضور را همان داستان قدیمی روکم‌کنی می‌دانند. خیلی‌ها معتقدند این اتفاق، نتیجه درگیری‌های گلزار و یک بازیگر جوان دیگر است. می‌گویند؛ از زمانی که رقیب گلزار در یکی از نشریات سمت مشاور سردبیر را قبول کرد، او هم به فکر کار در یک نشریه دیگر افتاد. اما این شایعات، از دهان کسانی شنیده می‌شود که چندان دل ‌خوشی از این ستاره ندارند. همان منبع موثق همه این شایعات را رد می‌کند و یک دلیل واضح برای این حضور می‌آورد: «حرف‌ها و خبرها همیشه درباره او درست نیست. این مجله راه خوبی برای رساندن اخبار و اطلاعات درست از خودش است». همین دوست به یک نکته کلیدی دیگر هم اشاره می‌کند: «محمدرضا گلزار، بسیار باهوش، خلاق و با جسارت است. او ایده‌های خیلی خوبی دارد و همین کافی است». هوش بالای رضا گلزار را از این دوست مطبوعاتی قبول می‌کنیم. هیچ ستاره‌ای در سینمای ایران به اندازه گلزار دردسر نداشته و هیچ ستاره‌ای هم نتوانسته به اندازه او تماشاگر به سینما بکشاند. از طرف دیگر گلزار همیشه برای مخاطبانش یک سرگرمی تازه داشته؛ یک زمان در یک گروه موسیقی، پرکاشن می‌زند و یک زمان دیگر مربی بدنساز تیم والیبال می‌شود. در کنار همه این‌ها او خوب می‌داند که ممکن است روزی در سینمای ایران جایگاه امروزش را از دست بدهد و برای همین امروز نهایت استفاده از نام و محبوبیتش را می‌برد تا روزی در آینده نگران هدر رفتن این فرصت‌ها نباشد. از طرف دیگر حضور او در یک مجله جمعیت زیادی از دوستدارانش را به پای کیوسک می‌کشاند و چه چیزی بهتر از فروش بالای یک نشریه.

 

«عجیب‌ترین چیزی که دیدم این بود که گلزار هیچ وقت به کسی اجازه نداده که به همکارانش توهین کند». این را همان منبع موثق‌مان در دفاع از شایعات مربوط به روکم‌کنی و کل‌کل گلزار با همکاران سینمایی‌اش می‌گوید. براساس این حرف‌ها گلزار حساسیت زیادی به روی مطالب و نوشته‌ها در مجله دارد و کوچکترین بی‌حرمتی به همکاران سینمایی‌اش را تاب نمی‌آورد و تا مطلب از صفحه حذف نشود، آرام و قرار نمی‌گیرد. محمدرضا گلزار بیشتر از هر آدمی شایعات مربوط به خودش را می‌شنود و بیشتر از هرکس دیگری با حساسیت‌های حضورش در مطبوعات آشناست. برای همین است که ترجیح می‌دهد در این مجله اخبار درست و صحیح را در اختیار مخاطبان قرار دهد و حرف‌ها و نقدهای مربوط به حضورش در مطبوعات را نشنیده بگیرد. او تا این لحظه کاری به کار این حرف و حدیث‌ها نداشته و ترجیح داده که کارش را بکند و در عالم مطبوعات یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای شود. با توجه به این شرایط حضور گلزار در مطبوعات با همین حرف‌ها و اظهار نظرهای دوستان و دشمنانش تمام می‌شود. اما بقیه این ماجرا به روزهای آینده موکول می‌شود و اتفاقاتی که در نشریه رویش می‌افتد. شاید محمدرضا گلزار یک روز به این نتیجه برسد که همان حرکت اعتراضی به دنیای مطبوعات درست‌ترین قدم و حرکت بعدی‌اش باشد.

 ادامه در پست بعد



» بدون نظر

ژمروری بر زندگینامه گلزار(گلزارنامه)بخونیدش

ستاره رو نیمکت

 

محمدرضا گلزار روزهای اخیر، موجود غریبه‌ای است. بی‌توجه به جاذبه‌های سینما، در دنیای ورزش سیر می‌کند و اداره سالن شخصی‌اش را برعهده گرفته؛ انگار نه انگار که مهر ممنوع‌الکار بودنش در سینما هنوز خشک نشده است و او تا مدتی نامعلوم نمی‌تواند در فیلم‌های سینمایی ظاهر شود. وگرنه، رویای غریب و دور بازیگری که انتها ندارد. اصلا یک روزی از روزهای معمولی تقویم بود که تصمیم گرفت گروه آریان و تمام آینده روشن موسیقیایی‌اش را فراموش کند و دودستی به همین سینمایی بچسبد که حالا او را تحویل نمی‌گیرد. سینمایی که عوامل و منتقدانش او را دوست ندارند و مخاطبانش بحثی مهم و حیاتی درباره او دارند. آنها خودشان هم نمی‌دانند که پسر جوان و رعنای سینمای ایران را دوست دارند یا ندارند. هنوز هم به توافق نرسیده‌اند که گلزار نماینده نسل جوان هست یا نیست. این دردسر بزرگ و مهم برای مخاطبان، مهم‌ترین سرمایه بازیگری محمدرضا گلزار است. او می‌تواند در رویای آدم‌های مختلف، نقش‌های خوب و بد بازی کند و به این ترتیب در زندگی‌شان نقشی را برعهده بگیرد. این است شروع داستان متفاوتی که او را با تمام مخالفانش، همچنان زنده و سر پا نگاه می‌دارد.

 

از همان روزهای اول حضور حرفه‌ای‌اش در سینما، همه می‌دانستند که او علاقه فراوانی به ورزش و موسیقی دارد. درست است که نگفته بود، درست است که حرف نمی‌زد، اما از این شاخه به آن شاخه پریدن‌هایش نشان می‌داد. از همان روزهای قدیم بود که با گروه آریان گل کرد و ناگهان تمام فعالیت شبانه‌روزی گروه موسیقی را زیر سایه برد، اتفاقی که باعث شد گروه را ترک کند و به دنبال راه خودش، به دنبال افسانه شخصی‌اش تا سینما برود. از همان روزهای نخست بود که پیشینه موسیقی را با خود به سینما آورد تا در فیلم‌هایی از ایرج قادری تبدیل به یک مانکن استثنایی شود. آن هم در روزهایی که منتقدان به چشم یک تحمیلی به او نگاه می‌کردند و حضورش را تنها به نفع گیشه می‌دانستند و مخاطبان هم چیزی بیشتر از یک مانکن ساده از او نمی‌خواستند. دقیقا به همین خاطر بود که منتقدان دست به قلم بردند و علیه‌اش شعارهای اساسی دادند و بازی‌اش را شوخی گرفتند و حتی از کنار نقد جدی نوشتن بر روی فیلم‌هایش گذشتند. دیگر کار به جاهای باریک کشیده بود؛ به ناگهان بازیگری از راه رسید که بازی نمی‌کرد اما مخاطب داشت و بهترین مهره برای تضمین فروش فیلم‌ها بود. از همان‌جا بود که منتقدان ‌ترسیدند و آه و واویلا سر دادند. با این حال هیچ‌کس پیش خودش فکر نکرد که محمدرضا گلزار امروز، به چه خاطر به سینما آمده است. همه او را متهم کردند به بی‌استعدادی و بی‌توجه به خواسته‌هایش از کنار او گذشتند. ناگهان عکس جلد نشریات رنگ و وارنگ زرد و قرمز شد، اما حاضر نبود پای گفت‌وگو با نشریه‌های معتبر بنشیند. اما بعد از آن‌که در «بوتیک» بازی کرد و «آتش‌بس» با فروش میلیاردی روبه‌رو شد، دیگر کسی نمی‌توانست حضور او را نادیده بگیرد. او، دیگران را، تمام منتقدان سفت و سخت و پر و پاقرصش را مجبور کرد او را نگاه کنند، حتی اگر خوب بازی نکند و حتی اگر عصای قورت‌داده‌اش او را از بدل شدن به یک بازیگر منحصربه‌فرد و استثنایی دور نگه دارد.

 

داستان رضای گلزار در یک پیچ خطرناک قرار گرفت، اما او مسئله کوچکی داشت؛ دلش می‌خواست متفاوت باشد. دلش می‌خواست متفاوت از بقیه هم‌نسل‌ها و هم‌سن‌و سال‌های هنری‌اش حرکت کند. دلش نمی‌خواست بازیگری گزیده‌کار باشد، دلش نمی‌خواست در فیلم‌های هنری بازی کند، دلش نمی‌خواست او را به عنوان بهترین بازیگر نسل جوان بشناسند. او تنها دلش می‌خواست متفاوت باشد. وقتی از این شاخه به آن شاخه پریدن‌هایش شروع شد، به آرزویش رسیده بود. او حالا طعم متفاوت و جذابی برای ذائقه‌های متفاوت می‌ساخت و می‌توانست به تنهایی در سینما، ورزش، موسیقی و حتی این اواخر، مطبوعات، خبرساز باشد. او، حالا یکی از مشهورترین بازیگران سینمای ایران است و خبرهای داغ مربوط به او، در تمام سایت‌ها تبدیل به پربیننده‌ترین خبر می‌شود. به همین خاطر است که اگر تا به امروز، اسمی از تیم والیبال ارتعاشات صنعتی نشنیده‌اید، به ناگهان اسم باشگاه تا سر حد مهم‌ترین خبرهای روز بالا می‌آید، چرا که بازیگر محبوب سینما را به عنوان مربی بدنساز به کادر فنی تیم اضافه کرده‌اند. این‌ها همان دغدغه اصلی بازیگر است؛ خبرسازی.

 

رضا گلزار محبوب مخاطب، ستاره‌ای است که از پله‌های شهرت ناگهان بالا آمد، ناگهان تبدیل به اسطوره نسلی شد که بزرگترین اتهام دوران را با خود دارند: بی‌سوادی؛ و می‌رفت که ناگهان سقوط کند اما خودش را نجات داد. از همان مهم‌ترین ویژگی دوران بازیگر‌ی‌اش، شهرت، استفاده کرد و خود را از خطر نجات داد. همان از این شاخه به آن شاخه پریدن‌هایش به او کمک کرد که اسمش را در صدر خبرها نگه دارد و از مرحله پرت نشود. حالا بماند که به‌جز تهیه‌کننده‌ها، در بین اهالی سینما کسی او را از صمیم قلب دوست ندارد. بماند که رفتارهای عجیب و غریبش او را بر لبه مرزی خطرناک قرار داده‌اند که کوچکترین بلوتوث از یک مهمانی شخصی، رفتار نامناسب با پلیس کشور امارات، درخواست دستمزد بالا از یک تهیه‌کننده سینمایی و چیزهایی از این دست، دلایل ممنوع‌الکار شدن او عنوان می‌شود ولی او، بی‌توجه به سینما، زندگی‌اش را از راه همان شهرت به دست آمده می‌گذراند. مگر چند سال گذشته است؟ اولین فیلمی که از او اکران شده، «شام آخر»، در فروردین ماه ???? اکران شد. هنوز شش سال نشده که در سینما حاضر است و در بیشتر از نصف این مدت، ممنوع‌الکار و ممنوع‌التصویر بوده. اما جسارت و اعتماد به نفسش قابل تحسین است؛ و سرمایه‌گذاری بر روی آدم‌هایی که به ظاهر او را آزار می‌دهند.

 

حالا مائیم و بازیگری که به او لقب تیزهوش داده‌اند، بازیگری که بازی نمی‌کند و نیمکت‌نشین شده، ورزشکاری که از روی نیمکت تکان نمی‌خورد، گیتاریست و پرکاشن‌نوازی که چند سالی است با نیمکت اخت شده، مطبوعات‌چی فعالی که به قصد دعوا از روی نیمکت‌ ذخیره‌ها بلند شده، اما همچنان خبرساز است. اگر می‌بینید به سراغش آمده‌ایم به همین خاطر است. او حتی در دوران ممنوع‌الکاری، روزگاری که روی نیمکت تیم ارتعاشات صنعتی می‌نشیند هم می‌تواند موضوع یک پرونده باشد. در این روزهای بی‌خبری، آیا او واقعا ستاره است؟

پرونده کوچکی که پیش رو دارید آینه تمام‌نمای عملکرد محمدرضا گلزار در این کمتر از یک دهه است. این که از کجا آمد، در عرصه‌های مختلفی که خبرساز شد چه کرد و چه عملکردی تاکنون داشته. نتیجه‌گیری، مقصود نیست. مقصد، رسیدن به تصویر حقیقی یک چهره است. او سال قبل با «توفیق اجباری» موضوع یک پرونده دیگر بود؛ امروز با غیبت‌اش. سینمای ایران با ستاره‌هایش چگونه تا می‌کند؟ باز هم همان سوال قبل. در همه این شاخه به آن شاخه پریدن‌ها، آیا محمدرضا گلزار واقعا ظرفیت‌های ستاره‌شدن را داشته است؟ آیا او ستاره است؟

 

شاید به کاربردن جمله البته دستمالی شده زنده بودن «کودک درون» در مورد محمدرضا گلزار یا خودمانی‌ترش رضا گلزار چندان بیراه نباشد. رضای گلزار شاید از دور ستاره‌ای با پیچیدگی‌های فروان شخصیتی و یا رفتاری باشد اما وقتی کمی به او نزدیک می شوید و یخ شما برای او و یا او برای شما حتی برای چند ساعت هم که شده باز می شود، متوجه نوعی سادگی و صداقت حتی از جنس کودکانه خواهید شد. گلزار شخصیت پیچیده‌ای ندارد و برخلاف برخی همتایانش پیچیده‌نمایی هم نمی‌کند. شاید هم یکی از رمزهای موفقیت او، در مسیری که انتخاب کرده، همین سادگی و دوری از پیچیدگی‌های شخصیتی مرسوم باشد.

رضا گلزار ستاره سینمای عامه‌پسند و تجاری است. او سال‌ها می‌تواند در قامت یک ستاره، مردم زیادی را به سینماها بکشاند، آنها را بخنداند و یا حتی بگریاند. پس آدرس غلط به او نباید داد و از او نباید توقع دیگری داشت. از گلزار نباید انتظار تجربه‌گرایی و متفاوت بودن داشت. این همان آدرس غلطی است که وقتی به او داده می شود، در موقعیتی قرار می‌گیرد که مجبور به دفاع از خودش و توانایی‌هایش در ارایه نقش‌های سخت و عجیب می‌شود. با این‌که گلزار بی‌پروا و بدون رودربایستی خیلی از فیلم‌های کارنامه‌اش را قبول ندارد و مسایل حاشیه‌ای را دلیل قبول خیلی از نقش‌ها می‌داند، اما نوع سینمایی را که در آن فعالیت کرده و می‌کند دوست دارد و به دفاع از آن می‌پردازد. رضا گلزار آدم باهوشی است. در اولین برخورد این را متوجه خواهید شد. اصلا همین که او نزدیک یک‌دهه چند میلیارد تومان سرمایه به سینمای ایران تزریق کرده و هنوز هم جایگاه خود را حفظ کرده است، نشان از موقعیت‌شناسی او دارد. پس نباید بی‌جهت از گلزار بخواهیم که متفاوت باشد. سینمای ایران به اندازه کافی بازیگر متفاوت برای نقش‌های متفاوت دارد؛ ستاره برای کشاندن مردم به سینماست که کم به چشم می‌خورد.

مهمترین پاشنه آشیل ستاره‌ای مانند محمدرضا گلزار حاشیه‌های اطراف او هستند. حاشیه‌هایی که البته خود به خود در اطراف ستاره‌ها شکل می گیرند و شاید خود فرد در به‌وجود آمدن آنها (و نه ادامه دادن آنها) چندان مقصر نباشد. هرچقدر ستاره‌های دهه 60 و 70 سینمای ایران به خاطر نبود اینترنت و موبایل و از این نوع تکنولوژی‌ها، از دست حاشیه‌های عیان در امان بودند، اما ستاره‌های دهه 80 هر لحظه حضورشان در یک جمع می‌تواند حاشیه‌ساز باشد

 ادامه مطلب پست بعد

 


» بدون نظر

عکس های دیدنی جدید هالیودی ها با مادرشان!!


siterooz-(1).jpg

siterooz- (2).jpg

siterooz- (3).jpg

siterooz- (4).jpg

siterooz- (5).jpg


» 2 نظر
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >