ژمروری بر زندگینامه گلزار(گلزارنامه)بخونیدش
ستاره رو نیمکت
محمدرضا گلزار روزهای اخیر، موجود غریبهای است. بیتوجه به جاذبههای سینما، در دنیای ورزش سیر میکند و اداره سالن شخصیاش را برعهده گرفته؛ انگار نه انگار که مهر ممنوعالکار بودنش در سینما هنوز خشک نشده است و او تا مدتی نامعلوم نمیتواند در فیلمهای سینمایی ظاهر شود. وگرنه، رویای غریب و دور بازیگری که انتها ندارد. اصلا یک روزی از روزهای معمولی تقویم بود که تصمیم گرفت گروه آریان و تمام آینده روشن موسیقیاییاش را فراموش کند و دودستی به همین سینمایی بچسبد که حالا او را تحویل نمیگیرد. سینمایی که عوامل و منتقدانش او را دوست ندارند و مخاطبانش بحثی مهم و حیاتی درباره او دارند. آنها خودشان هم نمیدانند که پسر جوان و رعنای سینمای ایران را دوست دارند یا ندارند. هنوز هم به توافق نرسیدهاند که گلزار نماینده نسل جوان هست یا نیست. این دردسر بزرگ و مهم برای مخاطبان، مهمترین سرمایه بازیگری محمدرضا گلزار است. او میتواند در رویای آدمهای مختلف، نقشهای خوب و بد بازی کند و به این ترتیب در زندگیشان نقشی را برعهده بگیرد. این است شروع داستان متفاوتی که او را با تمام مخالفانش، همچنان زنده و سر پا نگاه میدارد.
از همان روزهای اول حضور حرفهایاش در سینما، همه میدانستند که او علاقه فراوانی به ورزش و موسیقی دارد. درست است که نگفته بود، درست است که حرف نمیزد، اما از این شاخه به آن شاخه پریدنهایش نشان میداد. از همان روزهای قدیم بود که با گروه آریان گل کرد و ناگهان تمام فعالیت شبانهروزی گروه موسیقی را زیر سایه برد، اتفاقی که باعث شد گروه را ترک کند و به دنبال راه خودش، به دنبال افسانه شخصیاش تا سینما برود. از همان روزهای نخست بود که پیشینه موسیقی را با خود به سینما آورد تا در فیلمهایی از ایرج قادری تبدیل به یک مانکن استثنایی شود. آن هم در روزهایی که منتقدان به چشم یک تحمیلی به او نگاه میکردند و حضورش را تنها به نفع گیشه میدانستند و مخاطبان هم چیزی بیشتر از یک مانکن ساده از او نمیخواستند. دقیقا به همین خاطر بود که منتقدان دست به قلم بردند و علیهاش شعارهای اساسی دادند و بازیاش را شوخی گرفتند و حتی از کنار نقد جدی نوشتن بر روی فیلمهایش گذشتند. دیگر کار به جاهای باریک کشیده بود؛ به ناگهان بازیگری از راه رسید که بازی نمیکرد اما مخاطب داشت و بهترین مهره برای تضمین فروش فیلمها بود. از همانجا بود که منتقدان ترسیدند و آه و واویلا سر دادند. با این حال هیچکس پیش خودش فکر نکرد که محمدرضا گلزار امروز، به چه خاطر به سینما آمده است. همه او را متهم کردند به بیاستعدادی و بیتوجه به خواستههایش از کنار او گذشتند. ناگهان عکس جلد نشریات رنگ و وارنگ زرد و قرمز شد، اما حاضر نبود پای گفتوگو با نشریههای معتبر بنشیند. اما بعد از آنکه در «بوتیک» بازی کرد و «آتشبس» با فروش میلیاردی روبهرو شد، دیگر کسی نمیتوانست حضور او را نادیده بگیرد. او، دیگران را، تمام منتقدان سفت و سخت و پر و پاقرصش را مجبور کرد او را نگاه کنند، حتی اگر خوب بازی نکند و حتی اگر عصای قورتدادهاش او را از بدل شدن به یک بازیگر منحصربهفرد و استثنایی دور نگه دارد.
داستان رضای گلزار در یک پیچ خطرناک قرار گرفت، اما او مسئله کوچکی داشت؛ دلش میخواست متفاوت باشد. دلش میخواست متفاوت از بقیه همنسلها و همسنو سالهای هنریاش حرکت کند. دلش نمیخواست بازیگری گزیدهکار باشد، دلش نمیخواست در فیلمهای هنری بازی کند، دلش نمیخواست او را به عنوان بهترین بازیگر نسل جوان بشناسند. او تنها دلش میخواست متفاوت باشد. وقتی از این شاخه به آن شاخه پریدنهایش شروع شد، به آرزویش رسیده بود. او حالا طعم متفاوت و جذابی برای ذائقههای متفاوت میساخت و میتوانست به تنهایی در سینما، ورزش، موسیقی و حتی این اواخر، مطبوعات، خبرساز باشد. او، حالا یکی از مشهورترین بازیگران سینمای ایران است و خبرهای داغ مربوط به او، در تمام سایتها تبدیل به پربینندهترین خبر میشود. به همین خاطر است که اگر تا به امروز، اسمی از تیم والیبال ارتعاشات صنعتی نشنیدهاید، به ناگهان اسم باشگاه تا سر حد مهمترین خبرهای روز بالا میآید، چرا که بازیگر محبوب سینما را به عنوان مربی بدنساز به کادر فنی تیم اضافه کردهاند. اینها همان دغدغه اصلی بازیگر است؛ خبرسازی.
رضا گلزار محبوب مخاطب، ستارهای است که از پلههای شهرت ناگهان بالا آمد، ناگهان تبدیل به اسطوره نسلی شد که بزرگترین اتهام دوران را با خود دارند: بیسوادی؛ و میرفت که ناگهان سقوط کند اما خودش را نجات داد. از همان مهمترین ویژگی دوران بازیگریاش، شهرت، استفاده کرد و خود را از خطر نجات داد. همان از این شاخه به آن شاخه پریدنهایش به او کمک کرد که اسمش را در صدر خبرها نگه دارد و از مرحله پرت نشود. حالا بماند که بهجز تهیهکنندهها، در بین اهالی سینما کسی او را از صمیم قلب دوست ندارد. بماند که رفتارهای عجیب و غریبش او را بر لبه مرزی خطرناک قرار دادهاند که کوچکترین بلوتوث از یک مهمانی شخصی، رفتار نامناسب با پلیس کشور امارات، درخواست دستمزد بالا از یک تهیهکننده سینمایی و چیزهایی از این دست، دلایل ممنوعالکار شدن او عنوان میشود ولی او، بیتوجه به سینما، زندگیاش را از راه همان شهرت به دست آمده میگذراند. مگر چند سال گذشته است؟ اولین فیلمی که از او اکران شده، «شام آخر»، در فروردین ماه ???? اکران شد. هنوز شش سال نشده که در سینما حاضر است و در بیشتر از نصف این مدت، ممنوعالکار و ممنوعالتصویر بوده. اما جسارت و اعتماد به نفسش قابل تحسین است؛ و سرمایهگذاری بر روی آدمهایی که به ظاهر او را آزار میدهند.
حالا مائیم و بازیگری که به او لقب تیزهوش دادهاند، بازیگری که بازی نمیکند و نیمکتنشین شده، ورزشکاری که از روی نیمکت تکان نمیخورد، گیتاریست و پرکاشننوازی که چند سالی است با نیمکت اخت شده، مطبوعاتچی فعالی که به قصد دعوا از روی نیمکت ذخیرهها بلند شده، اما همچنان خبرساز است. اگر میبینید به سراغش آمدهایم به همین خاطر است. او حتی در دوران ممنوعالکاری، روزگاری که روی نیمکت تیم ارتعاشات صنعتی مینشیند هم میتواند موضوع یک پرونده باشد. در این روزهای بیخبری، آیا او واقعا ستاره است؟
پرونده کوچکی که پیش رو دارید آینه تمامنمای عملکرد محمدرضا گلزار در این کمتر از یک دهه است. این که از کجا آمد، در عرصههای مختلفی که خبرساز شد چه کرد و چه عملکردی تاکنون داشته. نتیجهگیری، مقصود نیست. مقصد، رسیدن به تصویر حقیقی یک چهره است. او سال قبل با «توفیق اجباری» موضوع یک پرونده دیگر بود؛ امروز با غیبتاش. سینمای ایران با ستارههایش چگونه تا میکند؟ باز هم همان سوال قبل. در همه این شاخه به آن شاخه پریدنها، آیا محمدرضا گلزار واقعا ظرفیتهای ستارهشدن را داشته است؟ آیا او ستاره است؟
شاید به کاربردن جمله البته دستمالی شده زنده بودن «کودک درون» در مورد محمدرضا گلزار یا خودمانیترش رضا گلزار چندان بیراه نباشد. رضای گلزار شاید از دور ستارهای با پیچیدگیهای فروان شخصیتی و یا رفتاری باشد اما وقتی کمی به او نزدیک می شوید و یخ شما برای او و یا او برای شما حتی برای چند ساعت هم که شده باز می شود، متوجه نوعی سادگی و صداقت حتی از جنس کودکانه خواهید شد. گلزار شخصیت پیچیدهای ندارد و برخلاف برخی همتایانش پیچیدهنمایی هم نمیکند. شاید هم یکی از رمزهای موفقیت او، در مسیری که انتخاب کرده، همین سادگی و دوری از پیچیدگیهای شخصیتی مرسوم باشد.
رضا گلزار ستاره سینمای عامهپسند و تجاری است. او سالها میتواند در قامت یک ستاره، مردم زیادی را به سینماها بکشاند، آنها را بخنداند و یا حتی بگریاند. پس آدرس غلط به او نباید داد و از او نباید توقع دیگری داشت. از گلزار نباید انتظار تجربهگرایی و متفاوت بودن داشت. این همان آدرس غلطی است که وقتی به او داده می شود، در موقعیتی قرار میگیرد که مجبور به دفاع از خودش و تواناییهایش در ارایه نقشهای سخت و عجیب میشود. با اینکه گلزار بیپروا و بدون رودربایستی خیلی از فیلمهای کارنامهاش را قبول ندارد و مسایل حاشیهای را دلیل قبول خیلی از نقشها میداند، اما نوع سینمایی را که در آن فعالیت کرده و میکند دوست دارد و به دفاع از آن میپردازد. رضا گلزار آدم باهوشی است. در اولین برخورد این را متوجه خواهید شد. اصلا همین که او نزدیک یکدهه چند میلیارد تومان سرمایه به سینمای ایران تزریق کرده و هنوز هم جایگاه خود را حفظ کرده است، نشان از موقعیتشناسی او دارد. پس نباید بیجهت از گلزار بخواهیم که متفاوت باشد. سینمای ایران به اندازه کافی بازیگر متفاوت برای نقشهای متفاوت دارد؛ ستاره برای کشاندن مردم به سینماست که کم به چشم میخورد.
مهمترین پاشنه آشیل ستارهای مانند محمدرضا گلزار حاشیههای اطراف او هستند. حاشیههایی که البته خود به خود در اطراف ستارهها شکل می گیرند و شاید خود فرد در بهوجود آمدن آنها (و نه ادامه دادن آنها) چندان مقصر نباشد. هرچقدر ستارههای دهه 60 و 70 سینمای ایران به خاطر نبود اینترنت و موبایل و از این نوع تکنولوژیها، از دست حاشیههای عیان در امان بودند، اما ستارههای دهه 80 هر لحظه حضورشان در یک جمع میتواند حاشیهساز باشد
کلمات کلیدی : گلزار
» نظر