سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گلزارنامه(ادامه)

 

 

 

 

 

 

یاد حرف‌های رامبد جوان می‌افتم که می‌گفت هیچ‌وقت دلش نخواسته شاملو را از نزدیک ببیند؛ شاملوی بزرگ را. با این که چندبار هم فرصت‌اش پیش آمده، نخواسته برود جلو و استاد را ببیند. با همان لحن شیرین می‌گوید: «باید می‌رفتم جلو چی می‌گفتم؟ که استاد خیلی شعرهای شما را دوست دارم؟ که من یکی از طرفدارهای شما هستم؟ چه حرف‌های مبتذلی. فکر کن چقدر از این حرف‌ها شنیده. بعد فکر کن جلوی تو راه می‌رود و اخلاق‌اش هم شاید خوب نباشد، و همه افسانه‌ای که تو در ذهن‌ات ساخته‌ای خراب شود...» البته من از روح شاملوی بی‌همتا عذر می‌خواهم که یاد او را در چنین مطلبی زنده کردم. جایی که قرار است از یکی از ستاره‌های سینمای رقت‌انگیز ایران بنویسم.

ستاره! سوپر استار! بعضی وقت‌ها فکر می‌کنی بهتر است این ستاره‌ها را هیچ‌وقت از نزدیک نبینی، بگذاری همان تصویری که ازشان در ذهن داری حفظ شود. همان تصویری که پرده سینما یا توجه عامه از یک شخصیت خلق می‌کند. بعد فکر کن می‌روی می‌نشینی با آقای ستاره گفت‌و‌‌گو کنی، کسی که قرار است تجسم آرزوهای این همه جوان باشد و آن‌وقت... ستاره که شروع به صحبت می‌کند یاد همه آن دخترکانی می‌افتی که تا تصویرش روی پرده می‌آید برایش جیغ می‌کشند و چشم‌هایشان پر از اشک می‌شود. فکر می‌کنی اگر اینجا بودند و ستاره آرزوهایشان را می‌دیدند چی ممکن بود بگویند. ستاره‌ای که احتمالا همه خوانده‌هایش به چندتا فیلمنامه (چه فیلمنامه‌های وزین و عمیقی هم!) خلاصه می شود، اما می‌خواهد حرف‌های فلسفی بزند. ستاره‌ای که خود را یکی از ذخایر عالم خلقت می‌داند، دلش می‌خواهد داد دل از همه آنها که به رسمیت نمی‌شناسندش بگیرد، اما کو جسارت. همین هم می شود که بعد وقتی مصاحبه را خواند ناگهان به صرافت می‌افتد، آن را تکذیب کند و اجازه چاپ ندهد. آقای ستاره، چهره پرفروش سینمای ایران که می‌تواند کسانی را ترغیب کند تا برایش همه سوال و جواب‌های مصاحبه‌های مکتوب را آماده کنند، به جایش یادداشت بنویسند و برای روزنامه‌ها بفرستند و خلاصه فضایی بسازند تا او، همچنان که با دوستان به ضیافت است، شانی از روشنفکری نیز داشته باشد. ستاره‌ای که من دیدم اما، برای همین‌جا خوب است که هیچ رسانه‌ای او را به حرف‌زدن وانمی‌دارد، هیچ میکروفونی مقابل‌اش گرفته نمی‌شود و هیچ دوربینی نیست که حاشیه‌ها را به ثبت برساند. در این فضاست که می‌شود بی‌دست به قلم بردنی مقاله نوشت و بی‌نیازی به تجربه و آشنایی، یک‌شبه روزنامه‌نگار شد و از مد گرفته تا محصولات فرهنگی، از تربیت کودک گرفته تا همه چیز، پیشنهاداتی به خلق‌الله داد. ملتی که نمی‌دانند پشت تصویر ستاره چه در گذر است.

آخر سر یاد حرف‌های مارلون براندوی کبیر می‌افتم که گفته بود: «ستاره سینما آدم مهمی نیست. فروید، گاندی و مارکس آدم‌های مهمی هستند. بازیگری سینما کاری کسالت‌بار و بچگانه است و بیش از آن هیچ.» و تازه فکر کن کسی که اینها را گفته خودش چه غولی بوده. فکر کن ستاره ما اگر اینها را بشنود (تازه به شرطی که فروید و بقیه را بشناسد) چه حالی می‌شود. آن وقت من از براندو و فروید و مارکس و گاندی و شاملو و رامبد جوان عزیزم عذر می‌خواهم که در این مطلب یادشان رفت. به خاطر ستاره است دیگر


 

شکلات شیرین

 

جایگاه و موقعیت محمدرضا گلزار در سینمای ایران را چگونه باید ارزیابی کرد؟ با همه سرک کشیدن‌های او در حوزه‌های مختلفی که حالا کار به مربیگری والیبال هم رسیده است او بیش از هر چیز ستاره سینماست. ستاره‌ای خوش‌سیما که حضورش در هر فیلمی (واقعا هر فیلمی) می‌تواند به سازندگانش اطمینان بدهد که گیشه‌ای مطمئن در انتظارشان است. محمد‌رضا گلزار ستاره بی‌گفت‌وگوی سینمای ایران در دهه 80 است. بازیگری که موقعیتش با فردین ستاره سینمای عامه‌پسند دهه چهل مقایسه شده و اتفاقا سنگین‌ترین شکستش هم با حضور در بازسازی فیلمی از فردین رقم خورده است. شکست «گل‌ یخ» در این سال‌ها برای گلزار تکرار نشده است؛ هر چند که او در فیلم‌های بدتر از این ساخته پور‌احمد هم ظاهر شده، اما گویا تماشاگر این سال‌ها، کنجکاوی غریبی برای دیدن هر فیلمی را دارد که او در آن جلوی دوربین رفته باشد. فیلم‌های زیادی را می‌توان نام برد که بدون او، با فروشی پایین از پرده خداحافظی می‌کرده‌اند. طبیعی است که هر وقت از او استفاده هوشمندانه‌تر (آتش‌بس) یا فرصت‌طلبانه‌تری (توفیق اجباری) صورت گرفته، رکورد فروش هم جابجا شده ولی در کل حتی در نقش‌های نابجا (تله) و کم‌مایه (کلاغ پر) هم او توانسته تماشاگر را به سالن بکشاند. «مجنون لیلی» آخرین فیلم گلزار که روی پرده رفت، فروشش را قطعا مدیون اوست و دلیل این که به اندازه مثلا «دایره زنگی» نفروخت، این بود که تماشاگر با توجه به حضور کم گلزار، احساس کم‌فروشی می‌کرد.

وضع گلزار شبیه تیم سرخ‌پوش محبوب پایتخت است که حتی در روزهایی هم که خوب بازی نمی‌کند می‌تواند در یک روز غیر تعطیل وسط هفته، 50 هزار تماشاگر را به استادیوم بکشاند. در این سال‌ها، گلزار چنین جایگاهی داشته است. شاید بازی در فیلم مهرجویی یا بیضایی، می‌توانست شانیت گلزار را بالاتر ببرد ولی فارغ از فرصت‌های از دست رفته، او در شرایط فعلی هم به‌عنوان یکی از ارکان سینمای بدنه، چهره‌ای مهم، بحث‌‌بر‌انگیز و قابل مطالعه است. در سینمای ایران، آن هم در روزهایی که بحران اقتصادی بیشتر از گذشته تهدیدش کرده، گلزار یکی از ابزارهای مهم جذب مخاطب است. سینمایی که البته از تبدیل شدن به صنعتی سرگرمی‌ساز فاصله‌ای بعید دارد. دقیقا به همین دلیل است که مهم‌ترین ستاره پولسازش بیشتر در فیلم‌هایی ظاهر شده که کیفیتی زیر استاندارد دارند. هرچند به‌نظر می‌رسد که برای تماشاگر دیدن آقای ستاره‌ روی پرده سینما، بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد. این که چنین موقعیتی تا چه اندازه می‌تواند دوام بیاورد البته بحث دیگری است. به خصوص اینکه سینمای ایران نشان داده که توانایی به هرز کشاندن هر قابلیتی را دارد.

در جایگاه یک ستاره، گلزار مرد بی‌گفت‌وگوی سینمای ایران است. با سیمایی جذاب و چهره‌ای شیرین که به کام تماشاگر امروز خوش آمده است. با تمام تفاوت‌های طیف مخاطبان فردین در دهه 40 و گلزار دهه 80، نمی‌توان از این نکته گذر کرد که شرایط نامطلوب اقتصادی توده‌ها، در گرایش بیشتر به سینمای عامه‌پسند نقش مهم و موثر داشته است. وقتی چهره واقعیت بیرونی تلخ است، طبیعی است که تماشاگر به چهره‌های شیرین و برخوردار از نوعی معصومیت گرایش داشته باشد. بی‌جهت نیست که گلزار هم مانند فردین، حاضر به بازی در نقش منفی نشده و نخواسته چهره مثبت و رویایی خود را در ذهن دوستدارانش مخدوش کند. اگر فردین کارگر الکی‌خوش و بی‌سواد جنوب شهری سینمای فارسی بود و گلزار جوان اتو‌کشیده و تحصیل‌کرده (و اغلب هم دکتر و مهندس) سینمای عامه‌پسند است، چندان اهمیت ندارد؛ مهم این است که هر دو خوش قلب و مهربان هستند. دنیای سینمای عامه‌پسند ایران بسیار ساده است و قهرمانانش نیز از این سادگی برخوردارند؛ همچنان که مشکلات سر راه قهرمان ساده‌اند یا دست‌کم با راه‌حل‌های ساده می‌توان آن‌ها را مرتفع کرد. چنان که فیلمی چون «غزل» در کارنامه فردین استثنا بود، فیلم تلخ «بوتیک» هم دیگر برای گلزار تکرار نشد. بزنگاه‌‌هایی این چنین نشان می‌دهد که ستاره می‌تواند از قالب‌های کلیشه‌ای خود خارج شود. چهره متفکر و اندوهگین گلزار در «بوتیک» در هیچ فیلم دیگرش تکرار نشد. به این دلیل ساده که سینمای بدنه ایران از او«کما» و «آتش‌بس»‌ می‌خواهد. چونان مشکلاتی که شیرینی‌‌‌اش به مذاق تماشاگر خوش بیاید، نه قهوه‌ای تلخ که هوشیارش کند. می‌شود امیدوار بود که گلزار در ادامه مسیرش جایی هر چند اندک برای بازی در نقش‌های متفاوت باقی بگذارد ولی واقعیت این است که باید او را در جایگاهی که قرار دارد پذیرفت و تحلیل کرد. خودش هم نشان داده که محبوبیت میان عامه مردم و پول‌سازی در گیشه را به کسب شان و اعتبار هنری ترجیح می‌دهد. در مقام مقایسه اگر بهرام رادان بازیگر بسیار بهتری است و نوع دیگری از سینما را نمایندگی می‌کند، به شهادت آمار فروش فیلم‌هایشان از محبوبیت گلزار فاصله‌ای قابل توجه دارد. فیلم‌های رادان هر گاه که موضوع جذاب و بحث‌‌برانگیزی داشته‌اند، فروش خوبی داشته و هرگاه چنین نبوده خبری از گیشه پررونق نبوده است. درحالی که در این سال‌ها، گلزار در ضعیف‌ترین و زیر استانداردترین فیلم‌های سینمای ایران هم عاملی برای فتح گیشه بوده است، تماشاگر رادان «ازدواج صورتی» را نمی‌پذیرد و فیلم شکست سنگینی در گیشه می‌خورد ولی گلزار در فیلم‌هایی در حد «ازدواج صورتی» و حتی شاید چند پله پایین‌تر از این فیلم هم باعث تضمین گیشه شده است.

گلزار می‌تواند در همین مسیر و با همین شمایل ستاره‌گون، انتخاب‌های بهتری داشته باشد. خیلی از بازیگران محبوب دهه‌های گذشته با افتادن در دام کلیشه‌ها، موقعیت خود را از کف دادند. در مورد گلزار شاید این اتفاق به سادگی رخ ندهد. در شرایط فعلی شاید مهم‌ترین کار این باشد که سینمای ایران از یکی از معدود نشانه‌های جذب مخاطب خود مراقبت بیشتری کند. مرد فاتح گیشه‌ها، حتی اگر نخواهد فیلم خوب بازی کند، می‌تواند همچنان به سرپا نگه داشتن سینمای نحیف بخش خصوصی کمک کند. خودش هم نشان داده که به ایفا کردن چنین نقشی راضی است. اگر حاشیه‌ها اجازه داد و اگر دستمزدهای وسوسه‌‌برانگیز گذاشت، شاید وقتی دیگر بتوانیم او را در فیلم‌های متفاوت هم مشاهده کنیم. در شرایط فعلی اما باید به همین شیرینی شکلات قناعت کنیم



 

 نفوذی

یک ضرب‌المثل چینی می‌گوید: «برای مبارزه با دشمن‌ات، راه و روش‌اش را یاد بگیر». اگر قبول کنیم در این سال‌ها، پاشنه آشیل ستاره‌ای به نام محمدرضا گلزار، خبرها و شایعاتی است که در مطبوعات از او نقل می شود، حضور او در مقام دبیر سه بخش یک نشریه اتفاق عجیبی نیست. محمدرضا گلزار در آستانه یک تغییر و تحول اساسی در زندگی قرار دارد؛ تغییر و تحولی که نام او را از یک بازیگر صرف به یک مربی بدنساز، روزنامه‌نگار و مدیر یک موسسه تغییر می‌دهد. این ستاره پرطرفدار ایران، در حال حاضر مشغول خرج‌کردن تمام محبوبیت و علاقه تماشاگران به نفع کسب عنوان‌های تازه است. روزنامه‌نگاری، یکی از آخرین حرکت‌های او در این مسیر است، حرکتی که مهم‌ترین نتیجه‌اش به‌دست‌آوردن پایگاهی مناسب در دل دشمن است. همان دشمنی که او را ستاره نورسیده نامید، از بازیگری‌اش انتقاد کرد و تمام خبرهای مخفی زندگی‌اش را منتشر کرد. گزارش زیر مسیر نفوذ او به سنگر دشمن را نشان می‌دهد.

 

تا پیش از اکران فیلم «شام آخر»، طرفداران عالم موسیقی پسر جوان گیتاریست گروه آریان را خوب می‌شناختند، اما اکران این فیلم و بعد از آن اکران فیلم «سام و نرگس»، این جوان خوش‌چهره گیتاریست را به یک ستاره نو رسیده در سینما تبدیل کرد. بعد از آن ناگهان محمدرضا گلزار از گروه آریان جدا شد و یکباره به سوپراستاری تبدیل شد که هر روز با یک خبر یا گزارش جنجالی از زندگی شخصی‌اش در مطبوعات ایران حاضر می‌شد. روزهای اول این توجه به مذاق گلزار خوش آمد و کاری به کار دروغ‌ها و شایعات منتشره نداشت، اما بعد از مدتی نشریات زرد، مایه عذابش شدند و کار به جایی کشید که به دادگاه رفت و علیه یکی از این نشریات شکایت کرد. بعد از این دادگاه او تصمیم گرفت که دیگر کاری به کار این مطبوعات نداشته باشد و اجازه دهد مطبوعات هر چه دوست دارند درباره او بنویسند و او هم با اهالی مطبوعاتی قهر باشد. اما در یک سال گذشته، اتفاقات عجیب و غریبی در زندگی او افتاده؛ آشنایی‌اش با چند روزنامه‌نگار و منتقد سینمایی، او را با دنیای مطبوعات آشتی داد و عکس رضا گلزاری که تا دیروز عکس اول تمام نشریات زرد بود، روی جلد مجله «شهروند امروز» نشست. بعد از این مصاحبه دیگر خبری به‌جز همان شایعات همیشگی از رضا گلزار نبود تا این‌که مدیران مجله رویش تغییر کردند و نام گلزار در شناسنامه این مجله ثبت شد.

 

دبیر سرویس ستاره‌های موسیقی و سینما و همین طور مشاوری خوب برای معرفی مدهای تازه؛ این تمام عنوان‌های کاری گلزار در مجله رویش است. در روزهایی که مطبوعات ایران به سمت تخصصی شدن پیش می‌روند، مجلات مختلف با نگاه به یک قشر خاص روی کیوسک می‌آیند و هر خبرنگاری به دنبال پیداکردن یک حوزه مشخص است، حضور گلزار در سه حوزه مختلف بدون هیچ تجربه و کار مطبوعاتی عجیب و غریب است. آن منبع موثق دلیل این حضور همه‌جانبه را اشراف کامل گلزار به خبرهای عالم سینما و موسیقی می‌داند و البته خوش‌پوشی و اطلاع کامل از مد روز دنیا. او معتقد است که محمدرضا گلزار قبل از ورود به سینما لیسانس مهندسی‌اش را گرفته و همین دلیل خوبی برای این است که قبول کنیم، گلزار بی‌سواد نیست و سبک و سیاق نوشتن مطبوعاتی را بلد است (البته ما هم اشاره‌ای به دقت و وسواس گلزار به مطبوعات و دنبال کردن تمام خبرهای مربوط به خودش نمی‌کنیم). منبع موثق ما می‌گوید که در این مدت نتیجه کار گلزار در مجله رویش خوب بوده و او هر روز بیشتر از قبل با کار در عالم مطبوعات آشنا می‌شود.

 

پیداکردن دلیل اصلی حضور گلزار در مطبوعات کار سختی است. او حاضر به گفت‌وگو نیست و اگر هم بخواهیم به شایعات و حرف‌های اطراف او توجه کنیم، نتیجه درستی نمی‌گیریم. شایعات و حاشیه‌ها دلیل اصلی این حضور را همان داستان قدیمی روکم‌کنی می‌دانند. خیلی‌ها معتقدند این اتفاق، نتیجه درگیری‌های گلزار و یک بازیگر جوان دیگر است. می‌گویند؛ از زمانی که رقیب گلزار در یکی از نشریات سمت مشاور سردبیر را قبول کرد، او هم به فکر کار در یک نشریه دیگر افتاد. اما این شایعات، از دهان کسانی شنیده می‌شود که چندان دل ‌خوشی از این ستاره ندارند. همان منبع موثق همه این شایعات را رد می‌کند و یک دلیل واضح برای این حضور می‌آورد: «حرف‌ها و خبرها همیشه درباره او درست نیست. این مجله راه خوبی برای رساندن اخبار و اطلاعات درست از خودش است». همین دوست به یک نکته کلیدی دیگر هم اشاره می‌کند: «محمدرضا گلزار، بسیار باهوش، خلاق و با جسارت است. او ایده‌های خیلی خوبی دارد و همین کافی است». هوش بالای رضا گلزار را از این دوست مطبوعاتی قبول می‌کنیم. هیچ ستاره‌ای در سینمای ایران به اندازه گلزار دردسر نداشته و هیچ ستاره‌ای هم نتوانسته به اندازه او تماشاگر به سینما بکشاند. از طرف دیگر گلزار همیشه برای مخاطبانش یک سرگرمی تازه داشته؛ یک زمان در یک گروه موسیقی، پرکاشن می‌زند و یک زمان دیگر مربی بدنساز تیم والیبال می‌شود. در کنار همه این‌ها او خوب می‌داند که ممکن است روزی در سینمای ایران جایگاه امروزش را از دست بدهد و برای همین امروز نهایت استفاده از نام و محبوبیتش را می‌برد تا روزی در آینده نگران هدر رفتن این فرصت‌ها نباشد. از طرف دیگر حضور او در یک مجله جمعیت زیادی از دوستدارانش را به پای کیوسک می‌کشاند و چه چیزی بهتر از فروش بالای یک نشریه.

 

«عجیب‌ترین چیزی که دیدم این بود که گلزار هیچ وقت به کسی اجازه نداده که به همکارانش توهین کند». این را همان منبع موثق‌مان در دفاع از شایعات مربوط به روکم‌کنی و کل‌کل گلزار با همکاران سینمایی‌اش می‌گوید. براساس این حرف‌ها گلزار حساسیت زیادی به روی مطالب و نوشته‌ها در مجله دارد و کوچکترین بی‌حرمتی به همکاران سینمایی‌اش را تاب نمی‌آورد و تا مطلب از صفحه حذف نشود، آرام و قرار نمی‌گیرد. محمدرضا گلزار بیشتر از هر آدمی شایعات مربوط به خودش را می‌شنود و بیشتر از هرکس دیگری با حساسیت‌های حضورش در مطبوعات آشناست. برای همین است که ترجیح می‌دهد در این مجله اخبار درست و صحیح را در اختیار مخاطبان قرار دهد و حرف‌ها و نقدهای مربوط به حضورش در مطبوعات را نشنیده بگیرد. او تا این لحظه کاری به کار این حرف و حدیث‌ها نداشته و ترجیح داده که کارش را بکند و در عالم مطبوعات یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای شود. با توجه به این شرایط حضور گلزار در مطبوعات با همین حرف‌ها و اظهار نظرهای دوستان و دشمنانش تمام می‌شود. اما بقیه این ماجرا به روزهای آینده موکول می‌شود و اتفاقاتی که در نشریه رویش می‌افتد. شاید محمدرضا گلزار یک روز به این نتیجه برسد که همان حرکت اعتراضی به دنیای مطبوعات درست‌ترین قدم و حرکت بعدی‌اش باشد.

 ادامه در پست بعد



» نظر