گلزارنامه
از خزرشهر تا روزهای پس از دارکوب
دغدغه اصلی بدون صرف وقت
در موسیقی:
جوانانی که اواخر دهه هفتاد برای گشتوگذار به خزرشهر میرفتند یا علاقه نصفهنیمه به گیتار و گیتاریستها داشتند، بهترین گزینه برای کشف هوش موسیقیایی محمدرضا گلزار هستند. آنها جوان خوشچهرهای را به یاد دارند که گیتار به دست به خزرشهر میآمد و برای خودش دستگاه عریض و طویلی داشت. با همین دم و دستگاه و چهره منحصربهفرد شاگردهای خوبی برای خودش دست و پا کرده بود و زندگیاش را از راه آموزش گیتار میگذراند. به همین خاطر تعداد عجیبوغریب هواداران و طرفداران برایش تازگی ندارد؛ او از همان روزهایی که اسم و عکسش روی هیچ پوستر و بروشوری نبود، برای خودش شهرتی دستوپا کرده و با همان زندگی میگذراند. بعد از اینها، از طریق رفقایش، پیام صالحی و برزویه بدیهی به گروه آریان راه پیدا کرد و برای اولین بار اسمش را روی پوستر و بروشور یک گروه موسیقی دید.
گروه آریان؛ دنیای پوستر و بروشور
داستان شکلگیری گروه آریان که بر کسی پوشیده نیست. یکی از روزهای معمولی سالهای ??ـ??، علی پهلوان و پیام صالحی تصمیم میگیرند تا روزهای سخت دوران سربازی را با رویای یک گروه موسیقی شیرین کنند. این رویای شیرین و جذاب، خیلی سریع به حقیقت پیوست و «آریان» زاده شد. پیام و علی، رفقا و فامیلهایی که میشناختند، خبر کردند و گروه شکل گرفت. محمدرضا گلزار از طریق پیام و برزویه به آریان آمد و خیلی سریع تبدیل به یکی از چهرههای مطرح این گروه شد. دقیقا به خاطر چهرهاش و به خاطر خیل طرفدارانی که او را در همین حد میخواستند. در اینجای داستان است که میتوان از یکی از گفتوگوهای قدیمی علی پهلوان مثال آورد: «ما در گروه آریان دو نفر داشتیم که وقتی روی صحنه میآمدند، صدای جیغ همه درمیآمد؛ محمدرضا گلزار و سیامک خواهانی. سیامک یک فرق دیگر هم داشت. وقتی دستش به آرشهاش میرسید، باز هم صدای همه درمیآمد. هر دو نفرشان هم قیافههای خوبی داشتند. میدانید که برای کار هنری، قیافه و اینجور چیزها خیلی مطرح است.» اما نمیشود بیانصافی کرد. اعضای گروه آریان روزهای خوبی را با رضا گلزار پشت سر گذاشتند. روزهای دور و خاطرههایی که طعم خوش موفقیت و شهرت را با خود میآورد؛ آنهم به این دلیل که آنها با هم کار را آغاز کردند. حالا فرقشان در این است که آریانیها این شهرت و موفقیت را به تعداد ?? نفرشان تقسیم میکنند، اما یک نفر بود که میخواست همه چیز را به نام خودش بزند. از همان روزها بود که محمدرضا گلزار به یک مشکل برخورد. او آدم کار گروهی نبود، کسی نبود که بخواهد در دل یک گروه مطرح شود. ترجیح میداد به تنهایی رویاهایش را شکل دهد و اسمش به تنهایی مطرح شود. این فرصت را هم پیدا کرد؛ اولین کنسرت گروه آریان، در تالار حرکت برگزار شده بود که ایرج قادری جلو آمد و با گلزار آشنا شد. اما فرصت موردنظر تا زمان کنسرتهای آلبوم دوم گروه آریان با نام «و اما عشق» به تعویق افتاد. در یکی از همین کنسرتها بود که ایرج قادری رسما از گلزار دعوت کرد تا به سینما بیاید. از اینجا به بعد، کار سخت میشود. حالا از یک طرف با یک گروه موسیقی طرف هستیم که آینده روشنی دارد و از طرف دیگر با یک پنجره تازه، پنجرهای به وسعت سینما و با چهرهای گولزنک. مدیر برنامههای آریان توضیح میدهد که در آن زمان دست محمدرضا گلزار را باز گذاشته تا او به راحتی دست به انتخاب بزند. چرا که دلش میخواهد تمام اعضای گروه با تمام میل قلبی خود در گروه حاضر باشند. اعضای گروه هم میگویند که کمکاری نکردهاند. بارها پیش آمده که یک نفر از اعضا دلش بخواهد برود، و آنها... «برای همهشان آستین بالا زدهایم و به گپوگفت نشستهایم و او را منصرف کردهایم. گلزار هم شبیه به بقیه، اما او انتخابش را کرده بود.» او ترجیح داد به دنیای سینما برود. مدیر گروه آریان، محسن رجبپور، چند وقتی پیش از این توضیح داده بود: «رضا آدم باهوشی است. اعتمادبهنفس و تلاشاش برای رسیدن به هدف، او را در بسیاری از کارها موفق میکند. اگر بررسی کرده باشید متوجه میشوید که او از اولین فیلم تا الان رشد قابل توجهی داشته و حتی در موسیقی هم حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.» همین حرفهایی که او برای گفتن داشت، به گروه دارکوب رسید و این گروه، شد پله دوم حضور آقای گیتاریست. البته نه با عنوان همیشگیاش. او این بار یک پرکاشننواز حرفهای بود. جالب اینجاست که هنوز هم وقتی اعضای گروه آریان درباره گلزار صحبت میکنند، یاد روزهای دور رفاقت میافتند و سعی میکنند خاطرههای ناخوشایند را فراموش کنند. آنها جملهای ساده و ثابت دارند؛ «او یکی از اعضای گروه آریان بود، یکی از اولین افرادی که به ما پیوست اما راهش را به سمت سینما کشید و رفت.»
گروه دارکوب؛ من رفتم
چند ماه پیش از آنکه محمدرضا گلزار گروه آریان را ترک کند، به عنوان شاگرد پرکاشن در کنار همایون نصیری میایستاد. همایون نصیری را با نام نوازنده اول پرکاشن در ایران میشناسند. نوازندهای که با گروهها و خوانندههای زیادی همکاری داشته و تقریبا تنها مربی پرکاشن در ایران است. در سال ??، پس از جدایی گلزار از آریان و پیش از آنکه حضورش در سینما جدی شود، همایون نصیری و بازیگر تازهوارد به فکر تشکیل گروهی افتادند که سازهای هارمونیک و ملودیک را با پرکاشنهای آمریکای لاتین تلفیق کنند. بعد از آن بود که دارکوب به دنیا آمد، با تکیه بر سازهای کوبهای و تعدادی ساز ملودیک. بعدتر بود که حامد بهداد به عنوان خواننده به گروه پیوست و گلزار، پس از گذر از دورههای تمرینی به عنوان نوازنده پرکاشن در گروه حضور یافت. در آن زمان که بحث داغ محافل موسیقی و طرفداران گلزار علت لغو برگزاری کنسرت گروه دارکوب بود، او میخواست به یک پرکاشننواز حرفهای تبدیل شود. تمرینهایش را ادامه داد تا روزی که خبر رسید: کنسرت گروه دارکوب بدون حضور محمدرضا گلزار برگزار میشود. دلیل هم وجود داشت؛ محمدرضا گلزار، به گفته یکی دو نفر از دوستان مهمترین دلیل برگزارنشدن کنسرت دارکوب در تالار اندیشه حوزه هنری بود. این یک واقعیت است که حضور ستارهها باعث ایجاد جذابیت و البته حساسیت میشود. جذابیت برای خیل طرفدارانی که میآیند تا ستاره سینماشان را این بار در شمایلی متفاوت ببینند و حساسیت برای اهالی وزارت ارشاد که نمیدانند میخواهند با او و طرفدارانش چه کنند. نتیجه این شد که محمدرضا گلزار، هیچ وقت با نام پرکاشننواز در ایران بر روی سن نیامد و هیچکس نتوانست او را در این موقعیت ببیند؛ به جز آنهایی که در تمرینات گروه دارکوب حضور داشتند. اما سرنوشت محمدرضا گلزار با این ممنوعیت تغییر کرد.
گروه محمدرضا گلزار؛ آینده در هالهای از ابهام
بعد از آنکه در میانههای تابستان امسال، خبر رسید گروه دارکوب کنسرتشان را برگزار میکنند، محمدرضا گلزار نامهای در مطبوعات منتشر کرد که دیگر با این گروه همکاری نمیکند و هیچکس به خاطر او بلیتهای کنسرت دارکوب را نخرد. اینطور شد که سالن اریکه ایرانیان در چند شب متوالی پر شد و دوستداران موسیقی برای شنیدن تلفیقی از سازهای ضربی و کوبهای به سالن آمدند. اما یک انتظار برای دوستداران وجه موسیقیایی گلزار باقی ماند. او در نامهای که برای مطبوعات نوشته بود، توضیح داد که میخواهد گروه موسیقی خودش را راه بیندازد و برنامههای گروه را در آینده به اطلاع میرساند. آیندهای که همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد و روح طرفدارانش از آن خبر ندارد. این است محمدرضا گلزار، کسی که شبیه به بازیکنهای فوتبال، زندگی موسیقیاییاش را از کوچهپسکوچههای خاکی شروع کرد و گیتار به دست در شهر میچرخید؛ اما هیچوقت دغدغه مالی نداشت. او از همان ابتدای زندگی هنریاش، از همان روزهای کوچهپسکوچههای خزرشهر، نان چهرهاش را میخورد و عجیب اینکه هیچکدام از طرفدارانش انتظاری بیش از این، از او نداشتند. چه بسا، اگر دنیا دست همین طرفداران بود، او هنوز همان معلم گیتار سادهای بود که هیچوقت هم رنگ سن به خود ندید.
وقتی سوپراستار مربی میشود
کات؛ بازگشت به خانه اول
درورزش:
چه اهمیتی دارد که شایعه شده محمدرضا گلزار ممنوعالکار شده است.چه اهمیتی دارد که این چیزی فراتر از یک شایعه است و رنگ و بویی نه چندان خوشایند اماحقیقی دارد،او شاید ممنوعالکار شده باشد اما «ممنوعالحیات» که نشده است، پس میتواند کارهای دیگری انجام دهد،کارهایی که نه به همان اندازه حضور بر سردر سینماها و روی جلد رفتن نشریات رنگارنگ هیجانانگیز باشد،اما به شکل و شمایل دیگری میتواند شخصیت خبرساز بودنش را حفظ کند.
حالا در روزهایی که در حیطه سینما ممنوعالفعالیت شده بار دیگر به نقطهای بازگشته که ازابتدا از آن جا ظهور کرد؛ و این نقطه،ورزش بود و والیبال.
در سالهای گذشته، گلزار با حضور در تیم والیبال هنرمندان نشان داد که علاقه ویژهای به این رشته ورزشی دارد. تیم والیبال هنرمندان در دو، سه سال گذشته در شرایطی که گلزار را به عنوان کاپیتان در اختیار داشت چندین بازی خیریه و دوستانه انجام داد شاید به همین علت است که این بازیگر همیشه خود را یکی از اعضای خانواده والیبال میداند.
اما هیچکس نفهمید علت اصلی بروز اختلاف میان رضا گلزار و بهمن سلطانی مربی سالهای گمنامیو نزدیکترین دوست پدرش چه بود؟تنها چیزی که از زبان بهمن سلطانی پس ازحضور جنجالی آقای ستاره در برنامه رضا رشیدپور و صحبت هایش درباره تیم والیبال هنرمندان به گوش رسید این بود:«گلزار بدون مشورت با من با شرکت چیتوز قرارداد داخلی امضا کرد در حالی که ما با شیرآوران به عنوان اسپانسر قرارداد داشتیم،تیم والیبال هنرمندان متعلق به یک شخص و مخصوصا رضا گلزار نیست.من در آذر ماه 1381 تیم هنرمندان را تاسیس و ثبت کردم و حالا ایشان تیم را متعلق به خودش میداند،تیم در طول 3سال اول فعالیتهایش با هزینه شخصی من گردانده میشد و گلزار در برنامه شب شیشهای همه چیز را انحصاری کرد.»
این گلایههای بهمن سلطانیست، همان کسی که روزی میگفت رضا سهم زیادی در حضور مردم در سالنهای والیبال دارد و حالا به نظر میرسد دل خوشی از شاگرد قدیمیاش ندارد.
کسانی که رضا را از سالها پیش میشناسند میدانند که او قبل از اینکه موزیسین،گیتاریست،بازیگر،سوپراستار،مدل و خیلی چیزهای دیگر باشد فقط ورزش میکرده است و آخرین تیمش هم شهرداری منطقه 16 بود.اسپکهای پرقدرتش او را خیلی زود تبدیل به یکی از بازیکنان سطح باشگاهی کرد اما از آن جایی که تحصیلات دانشگاهی از نظر خانواده گلزار به هر چیزی ارجحیت داشت والیبال حرفهای خیلی زود جایش را به تحصیل در رشته مهندسی مکانیک داد.
محمدرضا گلزار برای گشوده شدن درهای شهرت راه سینما و در کنار آن موسیقی را انتخاب کرد،دری که نه تنها شهرت که ثروت و محبوبیت دور از انتظار را برایش به همراه داشت.اما این پایان راه فعالیتهای ورزشیاش نبود.در سالهای گذشته، گلزار با حضور در تیم والیبال هنرمندان نشان داد که علاقه ویژهای به این رشته ورزشی دارد، اگر چه عدههای معتقدند حضور او در تیم والیبال هنرمندان بیش از آنکه جنبه ورزشی داشته باشد،از منظر تبلیغاتی و خبرسازی مورد توجه مسوولین تیم بود،اما از سویی این بحث هم مطرح میشود از آنجایی که تمام اعضای این تیم را هنرمندانی چون:امین حیایی،پژمان بازغی،سام درخشانی،حمیدرضا پگاه،سروش گودرزی و حسام نوابصفوی تشکیل میدادند،انتخاب محمدرضا گلزار به عنوان کاپیتان جنبه حرفهایتر کردن سطح تیم را داشته است.
اما امسال در روی پاشنه زندگی حرفهای سوپراستار جوان سینمای ایران نچرخید و داستان ممنوعالکار شدنش همه چیز را تحتالشعاع خود قرار داد و در نهایت باعث شد تا او راه دیگری را برای خبرساز شدن در پیش بگیرد.جذابیتهای فراوان دنیای ورزش، محمدرضاگلزار را هم در امان نگذاشت و با وسوسه وحشتناک خود، پای او را هم بار دیگر به حیطه خود کشاند.
بله به همین راحتی،حالا او روی نیمکت فنی یک تیم والیبال مینشیند.چندهفتهای است که در لیگ برتر والیبال ایران به عنوان مربی بدنساز تیم «ارتعاشات صنعتی» مشغول به کار شده و حضور او روی نیمکت این تیم انتهای جدولی لیگ والیبال ایران، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.
پنجم آذرماه ???? بود که این خبر منتشر شد که محمدرضا گلزار به کادر فنی تیم «ارتعاشات صنعتی» اضافه شده و وی مربی بدنساز این تیم خواهد بود.
چهارشنبه ? آذرماه، گلزار برای اولین مرتبه روی نیمکت تیم ارتعاشات نشست. این تیم تهرانی در هفته هشتم لیگ، در سالن والیبال ورزشگاه آزادی میزبان تیم «بیم مازندران» بود و عکاسان زیادی به مجموعه آزادی رفته بودند تا از حضور ستاره معروف سینمای ایران در لیگ والیبال عکس بگیرند. البته حضور گلزار هم چندان برای ارتعاشات چارهساز نشد و این تیم در سه گیم متوالی مغلوب میهمان خود شد و در رده دوازدهم جدول قرار گرفت تا مشخص شود که گلزار و دیگر مربیان ارتعاشات چه کار سختی برای بالاکشیدن این تیم بر عهده دارند. ارتعاشات در هفتههای نهم و دهم هم به همراه مربی مشهورش به تیمهای «بانک صادرات» و «سنگ آهن» باخت تا شرایطش در جدول بدتر هم شود.
پس از مربی شدن محمدرضا گلزار برای علاقهمندان به ورزش و سینما دو سوال اساسی به وجود آمد. نخست این که چگونه بازیگر سینمای ایران از تیم ارتعاشات سر در آورد، که در پاسخ به این سوال به روابط دوستانهاش با «شهیدیان»، مدیر عامل باشگاه اشاره میکند: «هرگز به دنبال پول نبودهام و به خاطر دوستیای که با مدیر عامل ارتعاشات داشتم به این تیم پیوستم و قصد من این بود که تا حدودی ورزش و هنر را به هم گره بزنم. مطمئنم مدیر عامل باشگاه میتوانست مربی بدنساز حرفهایتری برای تیمش داشته باشد اما به خاطر سابقه دوستی که با هم داریم این تصمیم را گرفت.» و سوال دوم این است که چرا گلزار به عنوان مربی بدنساز مشغول به کار شده است؟ آیا او در زمینه بدنسازی تخصص دارد؟ «من چند سال در باشگاه اکسیژن کار بدنسازی انجام دادم. بنابراین تجربه لازم برای انجام این کار را دارم.» جالب این که گلزار تنها در بازیهای خانگی، تیمش را همراهی میکند.
اما آیا میتوان سیاستهای اتخاذ شده مسوولان باشگاه را برای جذب مخاطب نادیده گرفت.انکار این مساله قسمت طنز داستان است.علی پورعروجی سرمربی این تیم میگوید: «او قبل از این که هنرمند شود یک والیبالیست بوده است و ما از وجود او به عنوان مربی بدنساز استفاده خواهیم کرد. گلزار جزیی از جامعه والیبال است و حضورش را در کنار تیم به دلیل این که به بازیکنان و هواداران انگیزه میدهد، غنیمت میشماریم. قرارداد گلزار با تیم ارتعاشات یک ساله و برای این فصل است و هنوز مشخص نیست که حضور بازیگر مطرح سینمای ایران در سالنهای والیبال ایران بلندمدت خواهد بود یا خیر. از طرفی برخی از کارشناسان والیبال ایران بر این باورند که با توجه به وضعیت این تیم در جدول، احتمال سقوطش به دسته پایینتر وجود دارد و کادر فنی این تیم تهرانی متشکل از علی پورعروجی، رضا ابراهیمیو محمدرضا گلزار برای بالا کشاندن آن کار سختی دارند. هرچند که مربی بدنساز ارتعاشات نسبت به آینده تیمش کاملاً خوشبین است.باید منتظر ماند و دید آیا پس از اسفندماه و گذشتن یک سال از ممنوعالتصویر بودن گلزار، محرومیت او برطرف میشود و از آن به بعد هنوز هم به فعالیتش در لیگ والیبال ادامه میدهدیا خیر.او ورودش به سینما و موسیقى را تنها عامل کمرنگ شدن فعالیتش در والیبال مىداند: «مدتى که وارد حرفه سینما و موسیقى شدم مرا از والیبال دور کرد، همین و با سابقهاى که در والیبال دارم حالا عجیب نیست که دوباره وارد والیبال شدهام.من خودم را از خانواده والیبال میدانم. درحال حاضر هم بسیارخوشحالم که به جمع والیبالیستها برگشتهام.
اینکه او مرتب با رسانههای خبری و خبرگزاری به گفتگو مینشیند و شرایط تیم و علت حضورش را در ارتعاشات صنعتی توضیح میدهد،خود گویای این است که تلاش میکند تا علامتهای سوال بیشماری را که در ذهن هوادارانش به وجود آمده پاسخ دهد.چیزی که میتواند نکته قابل تاملی در این راستا باشد این است که ورزشیها زیاد در سینما موفق نبودند،و برای همین امیدواریم اوضاع برای سینماییها در ورزش متفاوت باشد.شاید این بهترین راه برای باقی ماندن در عرصه خبرسازی و چهره ماندن باشد،در روزگاری که سینمای بیرحم خیلی زود سوپراستارها را خانهنشین و محو میکند تیز هوشی و زیرکی سوپراستار ما باعث شد تا غیبتش در سینما با ترفند حضور در صحنه ورش توجیه شود.
یک سالن عجیب و غریب با مدیریت ستاره
آرایشگاه مردانه
با عکسهای تکنفره
درتجارت:
خلاصه مطلبی که پیش رویتان قرار دارد این است که در دوره ممنوعالکارشدن گلزار، خیلی به آقای ستاره سخت نمیگذرد. او فعالیتهای متنوعش را با جدیت ادامه میدهد. در شرایطی که شماره تلفنش دست هزاران نفر میچرخد و آدرس خانهاش را به عنوان نقل و شیرینی به هم تعارف میکنند، در حالی که جوانان تهرانی بعد از رد شدن از کنار او، داستانهای رفاقتشان با گلزار را با آبوتاب تعریف میکنند، چرا بازیگر باید از فرصتی به این بزرگی چشم بپوشد؟ نتیجه آن هنرنماییها و فرصتطلبیها و تیزهوشیها اینجا به چشم میآید. محمدرضا گلزار یک سالن اختصاصی «آرایشی/ ورزشی» به راه انداخته که نمونه کامل و واقعی آن چیزی است که طرفدارانش از او میخواهند. سالنی که محمدرضا گلزار در اختیار دارد، معجونی جذاب است. جوانان ایرانی میتوانند خودشان را برنزه کنند، میتوانند از امکانات آرایشگاهی آن استفاده ببرند، میتوانند از خودشان عکسهای خوب و جذاب بیندازند و از همه اینها مهمتر، میتوانند محمدرضا گلزار و برادرش را از نزدیک ببینند. البته این جوانهای موردنظر، تنها مردانی هستند که دلشان میخواهد با ترفندهای ویژه شبیه به ستاره سینمای ایران شوند. حضور خانمهای محترم هم اکیدا ممنوع است؛ مبادا به گوش اداره اماکن برسد و بازیگر را از نان خوردن بیندازند. اصلا مجوز این سالن برای مردان صادر شده و تنها آنها میتوانند از امکانات آن استفاده کنند. به غیر از استخر اختصاصی که تنها شخص محمدرضا گلزار میتواند در آن شیرجه بزند. وگرنه سالن، یک سالن ورزشی بالای شهری است. از آنهایی که نمونهاش را میشود در فیلمها و سریالها دید و انگشت به دهان گرفت. گلزار تمام داراییهایش در زمینه مد و عکس و هنر را در همین سالن یکجا جمع کرده و میخواهد از این طریق زندگیاش را بگذراند. اگر قیمتهایی که سر به فلک میگذارند را کنار بگذاریم، این سالن، تنها فرصت گلزار برای فرار از دست تیغ تیز ممنوعالکارشدن است. جایی که او، مهمترین بیزنس زندگیاش را راه میاندازد و سعی میکند از طریق طرفدارانش پول خوبی به جیب بزند. در این مواقع عدهای هستند که میگویند: «او نان تیزهوشیاش را میخورد، نوش جانش!».
چرخی در کلوپهای طرفداران
خوشبختی یعنی
یه عکس و امضا
دردنیای مجازی:
«منت سر تقویمها گذاشتی و بهار را خجالت دادی، فروردین را سرافراز کردی، روز یازده فروردین را تا ابد شرمنده خودت کردی، و بقیه روزهای سال را حسرت به دل گذاشتی. چه اقبالی داشت فصلی که تو تحویلش گرفتی و افتخار پا نهادنت به زندگی را به شکوفههای بهار دادی. محمدرضا گلزار عزیز، فرشته آسمانی، تولدت مبارک.» در بیشتر کلوپهای طرفداران هنرمندان با چنین کلمههایی روبهرو میشوید، اما در مورد گلزار داستان شکل اغراقشدهای به خود میگیرد. مثلا یکی از طرفداران گلزار میتواند با آبوتاب، داستان روزی را تعریف کند که برای گرفتن عکس و امضا پارتی جور کرده و به پشتصحنه فیلمش رفته و او را دیده. میتواند تعریف کند که او یکی از خوشبرخوردترین بازیگران سینمای ایران است و به همین خاطر تا ابد عاشق او خواهد ماند. داستان تا جاهای باریکتر هم کشیده میشود؛ مثلا یکی از موضوعات موردبحث در کلوپ طرفداران گلزار این است: «کی حاضره با گلزار ازدواج کنه؟ خجالت نکشید، بگید!» عجیب اینجاست که طرفداران موردنظر انگار که واقعا گلزار از تکتکشان خواستگاری کرده، به سئوال پاسخ دادهاند: «به نظر من فقط قیافه مهم نیست.» ابعاد گسترده این خواستگاری خیالی تا جایی پیش میرود که یک نفر میآِید و میگوید: «اما من همیشه عاشقشم و از خدامه!»
***
طرفداران هر هنرمندی به سادگی میتوانند در سایتهای شخصیشان برای یک بازیگر تبلیغ کنند و بیتوجه به کیفیت بازیاش او را دوست داشته باشند. میتوانند بهتر از خبرگزاریها عمل کنند و تمام خبرهای مربوط به بازیگر را در کنار هم قرار دهند. در همین سایتهاست که میشود محمدرضا گلزار بازیگر را در کنار محمدرضا گلزار والیبالیست دید و نیمنگاهی هم به چهرهاش در حال گیتارزدن انداخت. اخبار زندگی خصوصی گلزار هم در صدر خبرهای پربیننده قرار دارد و این طرفداران پروپاقرص بهخوبی میتوانند گزیدهای از تمام دلبهخواهیهای بازیگر را جمعآوری کنند. در مجموعه این دلبهخواهیها میشود ماکارونی و قرمهسبزی را هم پیدا کرد. این طرفداران دوآتشه، نسبت به خبرها و اتفاقات دوروبر گلزار هم واکنش نشان میدهند و خبر ممنوعالکارشدن او را با جدیت نفی میکنند؛ اما درعینحال میتوانند توضیح دهند ماشین مورد علاقهاش ب.ام.و است و خیلی مادرش را دوست دارد.
***
روزی که «توفیق اجباری» اکران شد، عدهای به محمدحسین لطیفی اتهام زدند که او فیلمش را قربانی سوپراستار سینمای ایران کرده است. ستارهای که با حاشیههایش فیلمهای سینمایی زیادی را معطل نگه داشته و حالا 90 دقیقه دوربین را به دنبال خود میکشاند تا جاهطلبیاش را ارضا کند. طرفدارانش هم برای 90 دقیقه دوربین را فراموش کردند و خودشان را به جای باران کوثری گذاشتند. ـباران در «توفیق اجباری» نقش همسر گلزار را بازی میکردـ؛ این عده از طرفداران، در واقع جماعتی شبیه به بهاره رهنما بودند. عدهای که زندگیشان را در خدمت بازیگر میگذاشتند و نمیگذارند زندگیاش روند عادی و طبیعی داشته باشد. در همان فیلم هم بود که گلزار در 90 دقیقه تلاش کرد به تماشاچی بفهماند که با مهناز افشار ازدواج نکرده و آنها صرفا همکارهای خوبی برای هم هستند. اینها تلاشهای گلزار برای خروج از حاشیههایی است که به او، شهرت و خبرسازیاش جان میدهند.
***
برای نمونه به بخشی از اطلاعات شخصی او نگاه کنید. این موارد که تعدادشان به هفتاد و چند مورد میرسد در یکی از وبلاگهای طرفدارانش نوشته شده است. «در بچگی فکر میکرده که یه روزی حتما دندانپزشک میشه. به ایتالیا، فرانسه، انگلیس، آلمان، آمریکا و تقریبا تمامی کشورهای قاره اروپا سفر کرده. به فریدون زندی علاقه داره. در دوران کودکی عاشق اسباببازیهایش بوده و هیچ گاه از آنها جدا نمیشده. عاشق شکلات است. بهترین هدیه تولدش را یک تابلوی نقاشی که توسط یک هنرمند خردسال از صورتش کشیده شده، میداند. مردم و هوادارانش را بسیار دوست دارد و به آنها احترام میگذارد. شهرتش را از لطف زیاد مردم نسبت به خودش میداند.» حالا راست و دروغ این علایق به عهده همان طرفداران، اما واقعیت این است که چه کسانی جز همین طرفداران، قدرت یکهتازی به بازیگر دادهاند؟ وقتی یک جماعت با ذرهبین به دنبال کوچکترین ماجراهای زندگی بازیگر میگردد، چه اتفاقی میافتد؟ گلزار در کنار خیل انبوه طرفدارانش قدرتی ماورایی پیدا میکند؛ قدرتی که به او اجازه میدهد دستمزدی غیرواقعی طلب کند و هر حرکتی که دلش میخواهد به همین پشتوانه انجام دهد؛ و رمز موفقیتش تنها یک گزینه است: مردمداری و برخورد خوب با طرفدارانی که از سر و کولش بالا میروند. آن هم در شرایطی که احتمالا هیچکدام از این طرفداران نمیدانند اصلیترین دلیل جذابیتها و حاشیهسازیها برای گلزار، خودشان هستند. خبرهایی که به پشتوانه حضورشان تولید میشود، چند دست میچرخد و گلزار را به شکل یک قهرمان واقعی به آنها بازمیگرداند
کلمات کلیدی :
» نظر