سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم برای کسی تنگ است

دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
...... و پایان داد
کسی ....
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود

» نظر

پشیمونم

یه زمونی واسه من خدا بودی

از بدیها اون زمان جدا بودی
یه زمون برای افسانه عشق
واسه من اول و انتها بودی
یه زمان دستهای تو پل رسیدن و می ساخت
ذره ذره ی دلم معنی عشق و می شناخت
یه زمون دارو ندارم تو بودی
از تو تنها انتظارم تو بودی
دیگه نیستی اونی که واسش میمردم یه روزی
پشیمونم که چرا دل به تو دادم یه روزی
تو مثه یک موج ساحل من تو رو دریا میدیدم
تو یه کلبه محقر من تو رو دنیا میدیدم
با نگاهی توی چشمات دنیا از چشمم می افتاد
شاید این گناه من بود تو رو اشتباه میدیدم
اگه اون روزی توی چشمات رقص نیرنگ و میدیدم
اگه اوای دروغ توی حرفات میشنیدم
شاید هرگز تو خیالم بتی از تو نمیساختم
شاید هرگز منه ساده دلو اسون نمی با ختم
دیگه نیستی اونی که واسش میموردم یه روزی
پشیمونم که چرا دل به تو دادم یه روزی

» نظر

یه سلام عاشقونه

نامه ء آخر تو را خواندم ، گفته بودی : « تمام ! » ، محبوبم !

گفته بودی که «…»… باز یادم رفت ، آخ ! اول سلام محبوبم !



گفته بودی که « عاشقی سخت است، خیری از عاشقی ندیدم من

چقدر پُر غم اند ، تاریک اند ، روزها ، لحظه هام » …محبوبم !



گاهی از این سوال می کردی ، گاهی از آن … فدای معرفتت !

حالی از ما ولی نپرسیدی ، از من و شعرهام ، محبوبم !



هی ! بدک نیست حال ما چونکه با غم این زمانه می رقصیم

با غم این زمانه اینجوری : دی دی دام دام دادام محبوبم !


من به اندازهء خدا ، به خدا ، آی لیـ… لا اله الا الله !

دوستت دارم و نمی دانی ، بیست سال تمام ! محبوبم !!


ناگهان مرد نامه شد ، تا شد ، بعد کبریت بود و بنزین و

زیرلب هی خدا خدا می کرد … و دلش : بوم – بام - مح - بو – بم !


مرد فریاد می زد و می سوخت ، نامه ء ناتمام بودم که

تکه تکه تمام می شد و گفت : «حالا تمام ، محبوبم ! » ….



» نظر

انار

وقتی که رفت اخم کردم
برمی گشت و یک سبد انار با او بود ؛
خندیدم
و بچه گانه دستم را دراز کردم
و او از انارهایش یک دانه هم به من نداد
دلم می خواست بخندم ولی گریستم
و ناگهان همه گفتند تو دیگر مرد شدی!
باشد از فردا مرد می شوم
امروز یک انار به من بدهید

» نظر

قبول کن که همه چیزامکان پذیر است.

قبول کن که همه چیزامکان پذیر است.
روزنامه ای که تمام صفحه هایش
پیامی خوش دارد:
بارانی که صبر می کند
تا به خانه برسی
و حتی شعری که این بار...
علامت تعجب ندارد.

برای شنیدن صدایی که دوستش می داری.
همین لحظه هم بسیار دیر است.
افسوس خواهی خورد...
زمانی که از آن سوی سیم ها
کسی بی احساس می گوید:
"برقراری ارتباط
با مشترک مورد نظر
مقدور نمی باشد!!!"

آتشی روشن کردهام
و عهد بسته ام
تا خاموش شدنش
برایت دعا بخوانم.
تمام کارهایت رو به راه خواهد شد،
چرا که من...
هیزمی دیگر در شومینه انداخته ام!!!

به حساب خیال بافی ام نگذار ،
اما ستاره ای دارم
در تیره ترین شبها!
فقط خواستم بدانی که
میشود دل خوش کرد،
به چراغ های کوچک یک هواپیما!!!

فاتح قلبها می شوی
و انگاه که طبق محاسباتت،
عاشق تر از تو در زمین وجود ندارد...
به بهانه ی مهر بانی ات،تو را رها خواهند کرد!
این هم یکی از سیاه چاله های تستی،
در مبحث نا معادلات عاشقانه است!!!

» نظر
   1   2   3   4   5   >>   >